روي سخنم نه به زندان است و نه دادگاه و نه بيمارستان... اين بار حرف از ساختماني از اين شهر است که گويي بر سردرش هشدار نامريي قرنطينه آويختهاند که آدمها براي رد شدن از کنارش هم احتياط ميکنند. آخر اينجا محل رفت و آمد کساني است که حسابشان را از مردمان عادي جدا کردهايم. از آنها وحشت داريم و مهر طرد به پيشانيشان داغ زدهايم. اينجا ساختمان خدماترساني به بيماران مبتلا به HIV است.
مرکز مشاوره بيماريهاي رفتاري اهواز، يک ساختمان قديمي نزديک ميدان ساعت است. ساختماني که شايد تا به حال به چشم خيلي از شهروندان اهوازي نيامده باشد اما چشمهاي اميدوار زيادي به آن دوخته شده است.
از در ساختمان که وارد ميشوي، مانند هر مرکز بهداشتي ديگري اولين بويي که به مشام ميرسد بوي الکل است. بويش از اتاق نمونهگيري ميآيد؛ اتاقي که سرنوشت خيلي از مراجعهکنندگانش را با يک نتيجه مثبت يا منفي آزمايش HIV رقم زده است...
در اين اتاق از افرادي که رفتارهاي پرخطر جنسي يا سابقه تزريق مواد مخدر با سرنگ مشترک داشتهاند، آزمايش HIV و هپاتيت گرفته شده و در صورت مثبت بودن نتيجه آزمايش HIV ، فرد در مرکز مشاوره بيماريهاي رفتاري تحت درمان قرار ميگيرد تا زماني که CD4 وي پايين آمده و علايم باليني خود را نشان دهند. علايمي که خبر از وارد شدن بيماري به فاز ايدز ميدهد. ايدز مرحلهاي از بيماري است که سيستم ايمني فرد مختل شده و تا پايان زندگي تنها چند ماه باقي ميماند.
فرهنگ کردهبندي، مسوول مرکز مشاوره بيماريهاي رفتاري اهواز، بيشترين مراجعه کنندگان را افراد بين 20 تا 40 سال معرفي کرده و به خبرنگار ايسناي منطقه خوزستان گفت: "بيماراني داشتهايم که 15 سال است که با مصرف دارو به زندگي خود ادامه داده و هنوز وارد فاز ايدز نشدهاند."
در سمت ديگر سالن در مقابل اتاق نمونهگيري، اتاق ديگري وجود دارد با نام اتاق مشاوره. جايي که در آن به بيماران و خانوادههاي آنها براي کنار آمدن با HIV و نحوه صحيح برخورد با آن مشاوره داده ميشود.
تمامي مخارج مشاورهاي و دارويي که به طور طبيعي براي يک بيمار مبتلا به HIV ميليونها تومان تمام ميشود، توسط اين مرکز رايگان ارايه ميشود و نکته تاسف بار اينجا است که باز هم تعداد افراد مراجعهکننده نسبت به جمعيت اهواز بسيار کم است.
از اين جمعيت کم مراجعهکننده، بسياري را نيز معتاداني شامل ميشوند که پس از ترک براي دريافت متادون از مراکز DIC مجبور به اخذ گواهي ماهانه از اين مرکز هستند.
شناخت نداشتن کافي نسبت به راههاي انتقال HIV ، ترس از آبرو و پنهانکاري درباره اين بيماري، از دلايلي هستند که به کم بودن مراجعهکنندگان به چنين مراکزي دامن ميزنند. بسياري از افراد به وسيله همين پنهانکاريها نه تنها زندگي خود بلکه زندگي عزيزترين اطرافيان خود را نيز به تباهي کشيدهاند.
زني 27 ساله است. از طريق همسرش به HIV مبتلا شده... همسرش از مدتها پيش با پيگيري کارشناسان مرکز مشاوره بيماريهاي رفتاري به اين مرکز مراجعه ميکرده اما با وجود توصيه کارشناسان مرکز، از بروز دادن بيماري خود به همسر و کودک 6 سالهاش خودداري کرده بود. بعد از فوت او، خانوادهاش از طريق بيمارستان به HIV مثبتش پي برده و بعد از انجام آزمايشها، معلوم ميشود همسرش نيز به اين بيماري مبتلا شده است.
تنها 27 سال دارد، با کودکي 6 ساله که اکنون بار مسئوليت بزرگ کردنش را بايد به تنهايي به دوش بکشد و حالا با اطلاع از بيماري که گريبانگيرش شده، زندگي خود را تباه شده ميبيند.
ميگويد: "تا به حال براي مرگ همسرم عزادار بودم ولي حالا عزادار زندگي خودم هستم. زندگي که آيندهاي براي آن نميبينم..."
بيمار ديگري با شرط ذکر نکردن نامش حاضر به گفتوگو ميشود. مرد است و 32 سال دارد. معتاد بوده است، اين را هم از ظاهر رنجورش ميتوان فهميد، هم از دهاني که که ديگر دنداني در آن باقي نمانده است.
5 سال است که به HIV مبتلا شده است. نميداند از طريق اعتياد بوده يا روابط جنسي، تنها ميداند هرچه که بوده، زندگيش را به تباهي کشيده است.
درباره خانواده اش ميگويد: "خانوادهام مرا مثل يک آدم از دست رفته ميبينند. مثل يک آدم هيچ نگاهم ميکنند."
ادامه ميدهد: "يکي از خواهرهايم وکيل است و ديگري پزشک اما با اين حال از مبتلا شدن به ايدز از طريق من واهمه دارند. وسايلشان را از من جدا ميکنند. اگر توان مالي داشتم از آن خانه ميرفتم اما مجبورم که بمانم ...مجبورم..."
بيکار است و دليل آن را اين چنين عنوان ميکند: "کاري نيست که من با اين بدن بيجانم بتوانم انجام دهم. قبلا کار دفتري داشتم؛ در يک شرکت باربري، بارنامه مينوشتم اما حالا ديگر بيکارم."
حميرا رحماني، کارشناس ايدز مرکز مشاوره بيماريهاي رفتاري اهواز درباره احتمال انتقال ايدز از شخص ناقل به ديگران ميگويد: "ويروس HIV کمتر از 10 دقيقه بعد از مدتي که از محيط مرطوب خارج ميشود، زنده ميماند و حتي با وسايل شويندهاي مانند سفيدکننده هم ميتوان آن را پاک کرد."
وي ميافزايد: "براي سرايت اين ويروس بايد حتما خون مرطوب فرد ناقل با خون فرد سالم ارتباط برقرار کند، در غير اين صورت امکان ابتلا وجود نخواهد داشت."
اينجا در مرکز مشاوره بيماريهاي رفتاري، از پزشکان گرفته تا مشاوران و کارشناسان همگي هنگام صحبت با بيماران لبخند بر لب دارند و آرامش است که در برخوردشان موج ميزند، گويي ميدانند کساني که پايشان به چنين جايي باز ميشود، آنقدر از مردمان اطراف و فرهنگ غلط جامعه رنج کشيدهاند که آخرين مامن خود را در ميان بوي الکل و يک جفت گوش شنوا جستو جو ميکنند.
اينجا تنها جايي است که بيوحشت، دست يک بيمار مبتلا به HIV را ميفشارند و بيقضاوت پاي درد و دلهايش مينشينند. گوشههاي تاريک زندگياش را بهتر از هرکس ميدانند و دردش را با عمق جان لمس ميکنند. اينجا به زندگيهاي رفته، زندگي ميبخشند.
http://www.khozestan-online.ir/fa/News/321/آنجا-که-دست-بيمار-HIV-را-بيوحشت-ميفشارند