فارن افرز: ترامپ پتانسیل یک معامله بزرگ با ایران را باید درنظر بگیرد
سیاسی
بزرگنمايي:
پیام خوزستان - انتخاب / ریچارد هاس، مدیر سابق موسسه «شورای روابط خارجی آمریکا» در فارن افرز نوشت: به سختی می توان کشوری را به خاطر آورد که به اندازه ایران در مدت زمان کوتاهی این همه نفوذ خود را از دست داده باشد. تا همین اواخر، این کشور مهم ترین بازیگر منطقه ای در خاورمیانه بود، و نفوذ بیشتری نسبت به مصر، اسرائیل، عربستان سعودی یا ترکیه داشت. با این حال، در عرض چند ماه، ساختار نفوذ ایران در حال فروپاشی بوده است. ایران ضعیف تر و آسیب پذیرتر از دهه های گذشته، احتمالاً از زمان جنگ هشت ساله اش با عراق یا حتی از زمان انقلاب 1979 است.
در ادامه این مطلب آمده است: این ضعف، بحث و گفتگو در مورد نحوه برخورد ایالات متحده و شرکای آن با چالش های ناشی از ایران را مجددا داغ کرده است. برخی این وضعیت را فرصتی برای رسیدگی به تمام ابعاد تهدید ایران در یک حرکت واحد می بینند، یعنی هم توانایی های هسته ای تهران و هم فعالیت های مخرب منطقه ای آن . برخی دیگر از بین بردن کامل جمهوری اسلامی را نیز به این ترکیب اضافه می کنند. با این حال، تجربه موجود در مورد انتظارات ناشی از استفاده از نیروی نظامی یا تحریم های اقتصادی و همچنین تلاش های طراحی شده برای برکناری نظام سیاسی موجود و جایگزینی آن با چیزی بهتر، توصیه به احتیاط می کند.
مسئله فقط اهداف نیست، بلکه اولویت ها نیز مهم هستند. مسئله این است که چه چیزی را در اولویت قرار دهیم. اما وقتی صحبت از ابزار می شود، انتخاب بیش از آنکه بین دیپلماسی و اجبار باشد در مورد نحوه تلفیق و توالی این دو است. امیدوار کننده ترین رویکرد رویکردی است که هدف جاه طلبانه تغییر شکل سیاست امنیت ملی ایران از طریق دیپلماسی را دنبال می کند - اما دیپلماسی ای که در پس زمینه خود توانایی و تمایل به استفاده از نیروی نظامی در صورتی که تهران به طور کافی به نگرانی های ایالات متحده و غرب پاسخ ندهد، وجود داشته باشد.
مخاطرات بسیاری وجود دارد. آنچه تصمیم گیری می شود پیامدهای مهمی نه تنها برای خاورمیانه، بلکه برای بقیه جهان از جمله بازارهای انرژی خواهد داشت. و برای ایالات متحده، این امر به تعیین این مسئله کمک خواهد کرد که واشنگتن تا چه میزان می تواند به برنامه چرخش نقطه تمرکز سیاست خارجی و انتقال منابع نظامی خود از خاورمیانه به سمت اولویت های دیگر جامه عمل بپوشاند، و مهمتر از همه به جلوگیری از تجاوزات چین در منطقه هند و اقیانوس آرام کمک کند.
صعود و سقوط
نفوذ منطقهای تهران عمدتاً از طریق تأمین مالی و تسلیح گروههای شبهنظامیان در غزه، عراق، لبنان، سوریه، یمن و فراتر از آن جریان داشت. این گروههای نیابتی علیه اسرائیل (و هرگونه سازش بین اسرائیل و فلسطینیها) موضع میگرفتند و منافع ایالات متحده و غرب را تهدید میکردند. در مفهوم گستردهتر، این گروهها ابزاری بودند که ایران از طریق آن تلاش میکرد خاورمیانه را مطابق خواست خود شکل دهد. این استراتژی غیرمستقیم تأثیر ایران را در سراسر منطقه چند برابر کرد و در عین حال به تهران اجازه داد تا از پاسخگویی مستقیم اجتناب کند یا حداقل آن را به حداقل برساند.
در عراق، ایران یکی از ذینفعان اصلی جنگ ایالات متحده در سال 2003 بود که با برکناری صدام حسین از قدرت، حکومت سنیمحور بغداد را که مایل و قادر به متعادلسازی تهران شیعه بود نیز از بین برد. ایران توانست از هرجومرج ناشی از حمله و همگرایی با اکثریت شیعه عراق استفاده کند تا جایگزین ایالات متحده به عنوان نیروی خارجی با بیشترین نفوذ در داخل این کشور شود.
ایران مدتها است که در لبنان جای پای محکمی دارد، جایی که شیعیان اکثریت یا حداقل جمعیت قابل توجهی را تشکیل میدهند (از آخرین سرشماری دههها گذشته است). حزبالله، نیروی متحد تهران، که یکی از دریافتکنندگان اصلی کمکهای ایران در هر زمینهای است و بنابراین بهتر از رقبای محلی خود تجهیز شده است، با استقلال تقریباً کامل در لبنان عمل میکرد—این گروه به اصطلاح دولتی درون دولت بود. به دلیل داراییهای نظامی، به ویژه دهها هزار موشک و نزدیکی به مرز جنوبی لبنان با اسرائیل، حزبالله در برابر اقدامات اسرائیل علیه ایران بازدارندگی ایجاد کرد، زیرا اسرائیل مجبور بود توانایی این گروه در انتقامگیری از شهروندان و قلمرو خود را در نظر بگیرد.
کمی آنسوتر حماس حضور داشت. برای چند دهه، علیرغم اینکه این گروه یک گروه سنی است، ایران با پول، آموزش و اسلحه از آن حمایت کرد تا احتمال تسلط رویکرد غیرسازشکارانه به جای سازش در رویکرد فلسطینیها نسبت به اسرائیل را افزایش دهد. در سال 2006، حماس در انتخابات غزه بر تشکیلات خودگردان فلسطین پیروز شد و به این ترتیب پایگاهی هم برای عملیات نظامی علیه اسرائیل و هم برای به چالش کشیدن تشکیلات خودگردان فلسطین به دست آورد.
در سوریه، ایران همراه با روسیه، زمانی که رژیم این کشور در آستانه فروپاشی پس از بهار عربی قرار داشت تمام تلاش خود را برای حمایت از رژیم بشار اسد به کار گرفت. این رژیم بیش از یک دهه دوام آورد، که مسیر اصلی زمینی برای ارسال سلاح به حزبالله را حفظ کرد. و اسرائیل را در محاصره نیروهای خصمانهای قرار داد که ایران بر آنها نفوذ قابل توجهی داشت—یک هلال شیعی که از ایران تا سوریه، و بعد به لبنان و غزه امتداد داشت.
ایران همچنین در توسعه قدرت حوثیها، به عنوان یک گروه شیعه مستقر در یمن که در جنگ داخلی این کشور (نه تنها با دولت بلکه با نیروهای عربستان سعودی و امارات متحده عربی نیز میجنگد) نقش اصلی را ایفا کرده سرمایهگذاری نمود. از آغاز جنگ در غزه، حملات موشکی حوثیها به کشتیها در دریای سرخ تجارت جهانی را مختل کرده و کشتیهای باری و نفتکشها را مجبور کرده است تا با دور زدن آفریقا مسیر طولانیتر و پرهزینهتری را انتخاب کنند. حوثیها حتی در مواردی به اسرائیل به طور مستقیم حمله کرده و تلاش نموده اند به کشتیهای نیروی دریایی ایالات متحده ضربه بزنند.
اتفاقا آغاز پایان برتری منطقهای ایران، با حادثه ای که به نظر میرسید یک پیروزی برای تهران باشد، همراه شد: حملات حماس در 7 اکتبر 2023. میزان مشارکت ایران در این حملات هنوز مشخص نیست، اما این اتفاق نمیتوانست بدون مشارکت و حمایت بلندمدت ایران از حماس اتفاق بیفتد. این حمله که اسرائیل ناآماده را شرمسار کرد و برای مدتی به حماس اجازه داد ادعا کند که تنها نهاد فلسطینی است که مایل و قادر به مقابله با اسرائیل است، نه تنها برای حماس بلکه برای ایران، حامی اصلی آن یک موهبت بود.
کمی بیش از یک سال بعد، این پیروزی تاکتیکی ایران به شکستی استراتژیک تبدیل شد. عملیات نظامی مداوم اسرائیل حماس را به حدی تضعیف کرده که دیگر یک نیروی جنگی مؤثر نیست که بتواند چیزی شبیه به 7 اکتبر را سازماندهی نماید. اسرائیل پس از آن با حملات متعدد به حزبالله رهبری و ذخایر تسلیحاتی آن را از بین برد و این گروه را بسیار تضعیف و مجبور ساخت از اصرار خود مبنی بر اینکه هر آتشبس با اسرائیل باید همراه با آتشبس در غزه باشد، دست بردارد.
این تحولات به برکناری اسد کمک کرد. حزبالله دیگر در موقعیتی نبود که از رژیم حمایت کند، رژیمی که به شدت به این گروه برای حفظ قدرتش متکی بود. با تمرکز روسیه بر اوکراین، نیروهای ضد اسد به رهبری اسلامگرایان تحت حمایت ترکیه، سلسلهای را که بیش از نیم قرن سوریه را با بیرحمی اداره میکرد، به سرعت سرنگون کردند. با آشفتگی در سوریه، اسرائیل نیز از فرصت استفاده کرد تا بخش زیادی از تجهیزات نظامی اسد را از بین ببرد.
ایران خود نیز اکنون در شرایطی است که مثل گذشته نیست. دو بار در سال 2024 (ابتدا در ماه آوریل و سپس در ماه اکتبر)، ایران در پاسخ به حملات اسرائیل به پایگاههای ایرانی در سوریه و ترور یک رهبر حماس در تهران به طور مستقیم با ترکیبی از پهپادها و موشکها به اسرائیل حمله کرد. و دو بار هم اسرائیل پاسخ داد.
آنچه میخواهید، آنچه نیاز دارید
با وجود این تحولات، سه حوزه از رفتار ایران همچنان موجب نگرانی است. اول، حمایت از گروههای نیابتی، که در 15 ماه گذشته بیشترین توجه را به خود جلب کرده است. دوم برنامه هستهای آن است. ایران هم مقدار اورانیوم غنیشده در اختیار خود و هم سطح غنیسازی را افزایش داده است. احتمالاً تهران تنها چند هفته با تولید اورانیوم با غنای تسلیحاتی کافی برای تأمین سوخت یک دوجین سلاح هستهای فاصله دارد. برای تولید سلاحهای واقعی زمان بیشتری (حدود شش ماه تا یک سال) نیاز است، اگرچه این زمان میتواند با کمک شرکای باتجربهای مانند چین، کره شمالی، پاکستان یا روسیه تسریع شود. سومین نگرانی، وضعیت داخلی ایران است. حقوق سیاسی به شدت محدود شده و اینترنت توسط دولت مدیریت میشود. در حالت ایدهآل، سیاست ایالات متحده باید به دنبال رسیدگی به هر سه حوزه نگرانی باشد، با هدف 1-محدود کردن حمایت نظامی از گروههای نیابتی؛ 2-تعیین سقفی برای برنامه هستهای ایران که قابل تأیید باشد و در صورت تلاش ایران برای حرکت به سمت دستیابی به سلاح هستهای، هشدار کافی ارائه دهد؛ و 3-ایجاد فضای سیاسی و شخصی بیشتر برای شهروندان ایرانی.
اما تلاش برای موفقیت در هر سه حوزه تقریباً قطعاً با شکست مواجه خواهد شد. سیاست خارجی باید به دنبال دستیابی به اهداف هم ممکن و هم مطلوب باشد، و رویکردی با چنین بلندپروازی ای غیرواقعبینانه خواهد بود، از جمله به این دلیل که آنچه احتمالاً برای تحقق یک یا دو هدف ضروری است، با دستیابی به هدف سوم ناسازگار خواهد بود.
برنامه هستهای باید بالاترین اولویت سیاستگذاران آمریکایی باشد. یک ایران برخوردار از سلاحهای هستهای و مجموعهای از سیستمهای شلیک، میتواند تهدیدی وجودی برای بسیاری از همسایگان و شرکای منطقهای نزدیک ایالات متحده، به ویژه اسرائیل ایجاد کند. همچنین در آن صورت ممکن است تهران. با این باور که قدرت هستهای آن باعث میشود دیگران قبل از حمله مستقیم به آن تردید کنند، از جمله از طریق گروههای نیابتی خود با تهاجم بیشتری عمل نماید. همچنین دلایل محکمی وجود دارد که باور کنیم ایران دارای سلاحهای هستهای میتواند چندین کشور دیگر منطقهای ، از جمله عربستان سعودی و ترکیه را به توسعه یا کسب سلاحهای هستهای خود ترغیب نماید. چنین توسعهای احتمال درگیری ها در منطقه را افزایش میدهد (حتی اگر فقط برای متوقف کردن چنین تلاشهایی باشد) و احتمال استفاده واقعی از سلاحهای هستهای را افزایش خواهد داد. اگر تعداد تصمیمگیرندگان چند برابر شود و ذخایر هستهای در معرض حمله اولیه قرار گیرند، ایجاد و حفظ ثبات بسیار دشوارتر خواهد بود.
بنابراین متوقف کردن برنامه هستهای ایران همچنان یک اولویت فوری خواهد بود.
برخی از سیاستگذاران و تحلیلگران به جای آن، اولویت دادن به تغییر حکومت را پیشنهاد کردهاند. منطق این استدلال این است که یک ایران دموکراتیک و طرفدار غرب از سلاحهای هستهای صرفنظر میکند و از حمایت گروههای نیابتی عقبنشینی خواهد کرد. در حالی که این منطق از اعتبار بخوردار است، اما حکومت هر چقدر هم ضعیف باشد، دلیلی وجود ندارد که تصور کنیم واشنگتن می تواند تغییر حکومت را با هر درجه ای از اطمینان تسهیل کند، چه برسد به انجام این کار در یک جدول زمانی مشخص.
نظام های اقتدارگرا اشکال و اندازههای مختلفی دارند. همه آنها به یک اندازه شکننده نیستند. آنهایی که شکننده ای اند—مثل سوریه تحت حکومت اسد، ایران دوره حکومت شاه، لیبی دوره معمر قذافی، عراق دوره صدام—تمایل دارند ویژگیهای مشترکی داشته باشند: حکومت توسط فرد به جای رهبری جمعی، فقدان نهادها، وابستگی به اجبار بیش از وفاداری گسترده، عدم وجود مکانیسمهای پذیرفتهشده برای جانشینی، نیروهای امنیتی که بیشتر بر جلوگیری از کودتا متمرکز هستند تا جنگهای سنتی. ایران امروزی متفاوت است. ایران یک کشور غنی از منابع انرژی است که از کمبود انرژی رنج میبرد. اما این به معنای این نیست که دولت و نظام سیاسی از حمایت داخلی قابل توجهی برخوردار نیستند. مهمتر از آن اینکه، حکومت پایگاههای واقعی حمایت داخلی دارد که مایل به محافظت از آن هستند. ایران همچنین مجموعهای پیچیده از نهادهای مختلف دارد، از جمله مجلس شورای اسلامی، مجلس خبرگان، شورای نگهبان، مجمع تشخیص مصلحت نظام، قوه قضائیه و غیره. امسال، تعیین جانشین رئیس جمهور پس از درگذشت رئیسی در حادثه سقوط هلیکوپتر نسبتاً منظم انجام گرفت.
سیاست تغییر حکومت ایران می تواند اصولا تحریم ها، حمایت های اقتصادی و نظامی مخفیانه از مخالفان حکومت، عدم به رسمیت شناختن حکومت و به رسمیت شناختن یک جایگزین سیاسی، استفاده از رسانه ها و رسانه های اجتماعی برای تأثیرگذاری بر محیط اطلاعاتی و مداخله مسلحانه را به کار گیرد. اما تاریخ نشان می دهد هیچ تضمینی وجود ندارد که چنین ابزارهایی به اثر مورد نظر دست یابند، به ویژه اگر موفقیت جایگزینی مقام های موجود با چیزی بهتر (حتی اگر بهتر صرفا به معنای همسو با منافع ایالات متحده باشد) در یک دوره زمانی خاص تعریف شود.
در این میان، توقف برنامه هسته ای ایران و حمایت این کشور از نیروهای نیابتی بی ثبات کننده، همچنان اولویت های فوری باقی خواهند ماند. همانند استراتژی مهار واشنگتن در طول جنگ سرد اولویت باید محدود کردن توانایی های ایران و شکل دادن به رفتار خارجی آن باشد. چنین تلاش هایی ممکن است بر تحولات داخلی نیز تأثیر بگذارد، اما تحولات داخلی باید اولویت کمتری داشته باشد.
انتخاب های نادرست
بحث ها در مورد چگونگی دستیابی به این اهداف اغلب دیپلماسی و استفاده از نیروی نظامی را به گونه ای ارائه می دهند که گویی جایگزین های مقابل هم هستند. با این حال، سازنده تر است که آنها را مکمل یکدیگر بدانیم و به صورت هماهنگ استفاده کنیم. دیپلماسی ای که با استفاده هوشمندانه از زور پشتیبانی شود، شانس بسیار بیشتری برای موفقیت دارد تا دیپلماسی بدون چنین تهدیدی، در حالی که استفاده از نیروی نظامی شانس بسیار بیشتری برای حمایت در داخل و بین المللی دارد، اگر پس از عدم پذیرش دیپلماسی ای که منطقی تلقی می شود، روی میز گذاشته شود. همانطور که جورج کنان، نویسنده دکترین مهار، زمانی با طعنه اشاره کرد، "شما نمی توانید تصور کنید که وقتی نیروی مسلح ساکت کوچکی در پس زمینه دارید، چقدر به ادب و دلپذیری کلی دیپلماسی کمک می کند."
دیپلماسی باید پتانسیل یک معامله بزرگ را بررسی کند: ایران باید موافقت کند که سقفی باز و قابل تأیید بر برنامه هستهای خود قرار دهد، میزان مواد غنیشدهای که میتواند در اختیار داشته باشد و سطح غنیسازی را محدود کند، و اطمینان حاصل نماید که هر فعالیت یا ظرفیت هستهای ممنوعه مدتها قبل از اینکه بتواند یک سلاح هستهای تولید کند، کشف گردد. این توافق همچنین حمایت نظامی ایران از بازیگران غیردولتی مانند حزبالله، حماس و حوثیها را منع میکند. و محدودیتهایی بر برنامه موشکی بالستیک ایران اعمال میکند. چنین ترتیبی از این نظر با برنامه جامع اقدام مشترک 2015 تفاوتهای قابل توجهی خواهد داشت، که محدودیتهای زمانی بر محدودیتهای هستهای اعمال کرد و رفتار منطقهای ایران را نادیده گرفت.
در چنین معاملهای، ایران قادر خواهد بود یک برنامه انرژی هستهای را حفظ کند، اگرچه تحت محدودیتهای شدید و نظارت دقیق، و میتواند حمایت سیاسی و اقتصادی (اما نه نظامی) از بازیگران منطقهای ارائه دهد. تحریمهای اقتصادی به طور قابل توجهی کاهش مییابد (و حتی آن تحریمهایی که باقی میمانند میتوانند در صورت اعطای آزادی بیشتر به ایرانیان توسط تهران، کاهش یابند یا حذف شوند). و ایالات متحده حاضر خواهد بود دولت فعلی ایران را بپذیرد و به رسمیت بشناسد، و از تلاش برای تغییر حکومت صرفنظر نماید. واشنگتن باید مایل باشد این ترتیبات را به عنوان یک توافق رسمی به کنگره ارائه دهد، تا به ایران اطمینان دهد که چنین توافقی حتی پس از تغییر دولت نیز باقی خواهد ماند.
چرا تهران ممکن است همراهی کند؟ اولاً، دولت تحت فشار شدیدی قرار دارد. موقعیت استراتژیک آن به شدت تضعیف شده است. قیمت انرژی کاهش یافته، در حالی که در داخل کشور انرژی کافی برای گرم نگه داشتن خانه ها و تولید کارخانهها وجود ندارد. نارضایتی عمومی که قبلاً بالا بود، پس از وقایع سوریه حتی بیشتر نیز شده است. تحریمهای به رهبری ایالات متحده به مشکلات اقتصادی ایران کمک کرده است، و احتمالاً وعده کاهش تحریمها میتواند جذاب باشد.
واشنگتن باید با دیپلماسی شروع کند و در عین حال تهدید استفاده از نیرو را نیز حفظ نماید.
اگر ایران محدودیتهای گستردهای بر بلندپروازیهای هستهای و فعالیتهای منطقهای اش بپذیرد ایالات متحده تمایل خود را برای همزیستی با آن نشان میدهد. نشانههای فزایندهای وجود دارد که ایران ممکن است برای بحث در مورد چنین معاملهای آماده باشد. معاون جدید رئیسجمهور در امور راهببردی اخیرا در مجله فارن افرز حتی قبل از اینکه وقایع سوریه موقعیت ایران را بدتر کند نوشت که دولت " alt="پیام خوزستان" width="100%" />
برخی تحلیلگران استدلال کردهاند که چنین تلاش دیپلماتیکی را کنار بگذاریم و به جای آن زودتر از موعد به نیروی نظامی متوسل شویم. یک حمله میتواند تأسیسات مرتبط با برنامه هستهای را هدف قرار دهد با این امید که بخش زیادی یا تمام برنامه هسته ای را نابود کند و تغییرات سیاسی اساسی در تهران را تحریک نماید. درست است که بخش زیادی، اگر نه همه برنامه هستهای موجود میتواند نابود یا حداقل مختل شود. اما حتی این نیز یک راهحل دائمی نخواهد بود، زیرا ایران تخصصی هستهای کسب کرده که نمیتوان با توسل به زور آن را نابود کرد. یک عملیات نظامی موفق میتواند تهران را چند سال به عقب برگرداند، اما ممکن است این کشور تصمیم بگیرد برنامه خود را در موقعیتهای مستحکمتر و فراتر از دسترس تسلیحات ایالات متحده و اسرائیل بازسازی نماید. چنین حملهای همچنین توسط ایران به عنوان توجیه بیشتری برای نیاز به سلاحهای هستهای مورد استفاده قرار خواهد گرفت. و حتی با تضعیف گروههای نیابتی و دفاعی، ایران میتواند با استفاده از موشکهای بالستیک باقیمانده خود از اسرائیل ؛ از تأسیسات نفت و گاز همسایگان خود، که بسیاری از آنها شرکای منطقهای حیاتی ایالات متحده هستند؛ و از اهداف ایالات متحده انتقام بگیرد. قیمت نفت و گاز افزایش مییابد، فشارهای تورمی جهانی را افزایش میدهد و رشد اقتصادی را کاهش خواهد داد. اثرات داخلی چنین سناریویی در ایران ناشناخته است. این سناریو میتواند به همان اندازه که ممکن است باعث تقویت اتحاد ملی حول حکومت شود، اعتراضات ضد حکومتی را نیز تشویق نماید. در سطح بینالمللی، چنین حمله پیشگیرانهای میتواند بیثباتکننده باشد، زیرا دیگران میتوانند آن را به عنوان سابقهای برای اقدامات مشابه علیه رقبا مورد استناد قرار دهند.
همچنان برخی دیگر از ناظران سیاست فشار حداکثری را پیشنهاد کردهاند که تاکید آن ب استفاده بیشتر از تحریمهای اقتصادی است. اما هیچ چیز در تاریخ تحریمها وجود ندارد که نشان دهد میتوان انتظار داشت محدودیت های اقتصادی تا یک تاریخ مشخص به اهداف بلندپروازانه ای دست یابند. البته در کنار برخی اقدامات اضافی برای افزایش فشار بر حکومت، تحریمها میتوانند و باید بخشی از یک سیاست جامع باشند، در حالی که وعده حذف آنها میتواند انگیزهای اضافی برای تغییر رفتار، از جمله در حوزه حقوق بشر و سیاست داخلی باشد.
رویکرد درست برای واشنگتن این است که با دیپلماسی شروع کند و در عین حال تهدید به استفاده از زور را مطرح سازد و سپس اگر ایران فعالیت های هسته ای خود را فراتر از آستانه خاصی پیش ببرد یا سعی کند نیروهای نیابتی خود را با سلاح های جدید مجدداً تأمین کند از آن استفاده نماید. این ترکیب با هدف رسیدگی به دو اولویت اصلی ایالات متحده در مورد رفتار ایران و رفتارهایی که بیشتر در معرض نفوذ خارجی هستند، خواهد بود. ارائه درجه ای از کاهش تحریم ها در ازای خویشتنداری هسته ای و منطقه ای به احتمال زیاد در کوتاه مدت چشم انداز حکومت را تقویت می کند. اما این هدف به درستی باید در اولویت پایین تری نسبت به اولویت های بالاتر قرار گیرد.
فرصت های استراتژیک برای همیشه دوام ندارند
تحولات 15 ماه گذشته فرصتی غیرمنتظره برای مهار ایران ایجاد کرده است. این فرصتی است که نباید از دستش داد. در اینجا تناقض کوچکی وجود دارد، زیرا در سال 2018 این دونالد ترامپ بود که ایالات متحده را از توافق هسته ای 2015 خارج کرد. اما مذاکره برای یک توافق جدید و بهبود یافته شبیه به کاری است که که دولت نخست ترامپ با مکزیک و کانادا برای جایگزینی توافقنامه تجارت آزاد آمریکای شمالی با توافقنامه ایالات متحده-مکزیک-کانادا مذاکره کرد. یک توافق جدید با ایران همچنین نیاز به استفاده از نیروی نظامی در مقیاس بزرگ را از بین می برد، چیزی که ترامپ به طور سنتی در برابر آن مقاومت کرده است.
در اینجا فوریت وجود دارد. به زودی، ایران احتمالاً تلاش خواهد کرد تا اوضاع را سر و سامان دهد و نیروهای نیابتی خود را در منطقه بازسازی نماید. و با از بین رفتن بازدارندگی متعارف خود، ایران همچنین ممکن است به این نتیجه برسد که تنها دستیابی به سلاح هسته ای است که می تواند از این کشور در برابر اسرائیل و ایالات متحده محافظت کند. الماس ها ممکن است برای همیشه باقی بمانند، اما فرصت های استراتژیک نه. همانطور که نویسنده کتاب "هنر معامله " (دونالد ترامپ) به خوبی می داند، فرصت ها باید به سرعت غنیمت شمرده شوند.
لینک کوتاه:
https://www.payamekhuzestan.ir/Fa/News/1023806/