بنیصدر زمان عملیات نصر شتابزده عمل کرد؛ باران گلولههای دشمن در هویزه
شهرستان ها
بزرگنمايي:
پیام خوزستان - به گزارش خبرگزاری مهر، هشتمین ویژه برنامه شب خاطره با محوریت روایت حماسه شهدای هویزه به فرماندهی شهید سید حسین علمالهدی، شامگاه دیروز یکشنبه 23 دی با حضور سردار دریادار پاسدار علی فدوی جانشین فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، پیشکسوتان جهاد و شهادت، رزمندگان، خانواده شهدای حماسه هویزه، دانشجویان دانشگاههای علوم پزشکی شهید بهشتی و علوم پزشکی ایران در موزه ملی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس برگزار شد.
پرویز شریف از فرماندهان حماسه هویزه در این مراسم، به بیان خاطرات خود از اعزام به جبههها پرداخت و گفت: پس از فرمان امام خمینی (ره) مبنی بر تشکیل جهاد سازندگی در خرداد سال 1358، همراه با عدهای از دانشجویان، جهاد سازندگی سبزوار را تشکیل دادیم؛ آنزمان مبارزان قبل از انقلاب اسلامی وقتی برای سخنرانی و تبلیغات به سبزوار میآمدند، به منزل شخصی به نام حاج آقای فاضل میرفتند که فرزند او «محمد فاضل» که از دانشجویان پیرو خط امام بود و در هویزه به شهادت رسید، مؤسس جهادسازندگی سبزوار بود که حدود 40 نفر را جمع کرد و به روستای «دوچاهی» سبزوار برد و در آنجا عدهای نهجالبلاغه و تفسیر قرآن برای این افراد تدریس کرده و در عین حال، در این روستای محروم، سازندگی هم میکردند و هدف آنها خودسازی و آموزش روشهای کار کردن برای رضای خدا بود؛ چراکه معتقد بودند ما باید ابتدا خودمان را بسازیم و بعد که خودسازی کردیم، سازندگی کنیم.
وی افزود: اواخر شهریور سال 1359 که جنگ تحمیلی آغاز شد، همانهایی که در جهادسازندگی بودند، تصمیم گرفتند تا با لبیک به فرمان امام خمینی (ره) برای مقابله با دشمن به اهواز بروند؛ بنابراین سه گروه شدیم؛ یک گروه رزمی، یک گروه برای کمک به جنگزدگان و یک گروه هم برای انجام کارهای مهندسی، که من جزو گروه رزمی بودم که «گروه اخلاص» نام داشت. وقتی وارد اهواز شدیم، به سپاه اهواز رفتیم و از آنجا ما را به سپاه سوسنگرد فرستادند که در آنجا سردار «محمدعلی جعفری» سردار «احمد غلامپور» و عدهای دیگر حضور داشتند و شرایط هم، شرایط خیلی سختی بود؛ بهطوری که داخل لوله گلوله شلیک میکردیم، تا دشمن گمان کند که ما داریم خمپاره شلیک میکنیم! از طرفی هم فضا بهگونهای بود که کسی سنگر امن را برای خودش نمیخواست؛ بلکه برای همرزم خود میخواست، یا اگر غذایی میآوردند، همه به همدیگر تعارف میکردند.
این فرمانده دوران دفاع مقدس با اشاره به عملیات نصر و حماسه هویزه گفت: شهید سید حسین علمالهدی برای عملیات هویزه، از سوسنگرد عدهای را جمعآوری کرد؛ بنابراین هشت نفر از نیروهای جهادسازندگی سبزوار برای عملیات به نیروهای شهید علمالهدی بپیوندند؛ این درحالی است که شهید محمد فاضل نیز بهنوعی معاون شهید علمالهدی به حساب میآمد و کارهای هماهنگی با ارتش و... را انجام میداد.
شریف در پایان، به بیان خاطرهای از شهید محمد فاضل پرداخت و گفت: زمانی که ما در محاصره تانکها قرار داشتیم و درحالی که مهمات ما نیز تمام شده بود، واقعاً صحنه، صحنه کربلا بود؛ بنابراین شهید محمد فاضل گفت که قمقمههای آب خود را خالی کنید؛ چراکه در حالت تشنگی بهتر میجنگید و دفاع میکنید و خود نیز در حال شلیک آخرین آر.پی.جی به شهادت رسید. سرانجام جهاد سازندگی سبزوار در هویزه پنج شهید را تقدیم کرد که همگی از دانشجویان مبارز قبل از پیروزی انقلاب اسلامی بودند.
بنیصدر زمان عملیات نصر شتابزده عمل کرد
در ادامه ایننشست محمد فرزانه از فرماندهان جبهه سوسنگردم گفت: در جهادسازندگی مشغول خدمت بودیم که جنگ آغاز شد؛ درحالی که دشمن میخواست چندروزه به تهران برسد؛ این درحالی است که این موضوع بیحساب و کتاب نبود؛ بنابراین اگر رهبری امام و پایمردیهای ملت نبود، مسلماً اهداف دشمن محقق میشد؛ درحالی که سرانجام حتی یکوجب از خاک کشورمان نیز کم نشد.
وی افزود: آنزمان هرکسی به هر شکلی که میتوانست، توان خود را در جنگ بهکار میگرفت. در جهادسازندگی استان اصفهان، شخصی حضور داشت که چریک قبل از پیروزی انقلاب اسلامی بود؛ او همزمان با فعالیتهای مهندسی، داوطلبان را جمعآوری و یک اردوگاهی در شهررضا ایجاد کرده و همه آنها را سازماندهی کرد و ما هم در آنجا یکماه آموزش فشرده دیدیم. وقتی آموزش تمام شد، به اهواز رفتیم و پایگاه «منتظران شهادت» (گلف) را پیدا کرده و از آنجا مسلح شده و به سوسنگرد اعزام شدیم و سپس به سپاه هویزه رفتیم.
این فرمانده دوران دفاع مقدس ادامه داد: وقتی به سپاه هویزه رفتیم، معمولاً افرادی بودیم که جنگ ندیده بودیم؛ اما رزمندگان اخلاص بالایی داشتند و وقتی شهید علمالهدی آمد نیز جان تازهای در میان رزمندگان دمیده شد، تأکید کرد: شهید سید حسین علمالهدی انسان عجیبی بود؛ چراکه با وجود اینکه دورههای نظامی ندیده بود، منطقه را کاملاٌ توصیف کرده و وضعیت نظامی را تشریح میکرد و از طرفی هم در رادیو سخنرانی کرده و برای رزمندگان قرآن و نهجالبلاغه میگفت و آنها را از لحاظ معنوی میساخت. شهید علمالهدی نیروهای بومی را بهکارگیری میکرد؛ بهطوری که یک کولهبر که به مسیریابی از طریق نجوم تسلط داشت را بهکار گرفت و او راهنمای ما شده بود؛ بنابراین ما شبها به جاده جفیر میرفتیم و مینکاری میکردیم و برمیگشتیم؛ درحالی که امکانات کافی هم نداشتیم.
فرزانه گفت: زمانی که قرار شد عملیات نصر آغاز شود، بنیصدر شتابزده عمل کرد و تانکها وقتی به هویزه آمدند، برای آنها سنگری ایجاد نشده بود؛ بنابراین شهید علمالهدی گفت که هر 2 نفر شبانه جلوی یک تانک بروید تا برای عملیات آماده شوید و ما هم تا نزدیک ساعت 11 روزی که عملیات آغاز شد، بیدار ماندیم. وقتی عملیات آغاز شد، خط مقدم شکسته شده و رزمندگان پیشروی کردند، همینطور که پیشروی میکردیم، دیدیم که یک پیامپی آمد و آقای شمخانی از آن پیاده شد و کمی جلوتر هم حضرت آیتالله خامنهای به منطقه آمدند و رزمندگان را مورد تفقد قرار دادند.
وی افزود: روز اول با پیروزی همراه بود و ما تا نزدیکی پادگان حمید رسیدیم و رزمندگان توپخانه دشمن را هم گرفتند؛ اما روز دوم عملیات، از ظهر بود که فشار دشمن بیشتر شد و متأسفانه امکانات ما هم جوابگو نبود؛ بنابراین قرار شد که عقبنشینی شود؛ اما بچههای ما را توجیه نکردند؛ لذا بهیکباره دیدیم که دورتادور ما دارد تیر و ترکش میآید که تعدادی از بچههای ما همانجا شهید، مجروح و اسیر شدند و من بعداً در مصاحبهای گفتم که بچههای ما غریبانه در هویزه به شهادت رسیدند و هنگام شهادت، سر آنها به دامان امام زمان (عج) بود.
رزمندگان با اسلحه سبک به سمت هواپیما هم شلیک میکردند
در ادامه علیرضا جولا از جانبازان حماسه هویزه گفت: همانطور که میگویند «کربلای هویزه» واقعاً حماسهای که در آنجا اتفاق افتاد، کربلای هویزه بود. شهید علمالهدی واقعاً یک انسان چندبعدی بود و از نظر من تنها شخصی که به او شباهت دارد، شهید حاج قاسم سلیمانی است؛ چون «عابدان شب و شیران روز» در افرادی که در حین شجاعت، خاضعند و در حین جنگجویی عابد هستند، تجلی پیدا میکند؛ این درحالی است که شهید علمالهدی شب را با زهد و عبادت میگذارند و در روز با دشمن بسیار سخت بود و از طرفی هم با مردم بسیار متواضع بود؛ بنابراین از نظر من شهیدان علمالهدی و سلیمانی خیلی بههمدیگر شباهت دارند؛ چراکه هردو بسیار شجاع، خاضع و عابد بودند.
وی افزود: یکی از خصوصیات شهدا، شناخت زمان بود. دشمن بعثی آنروزها تبلیغات سنگینی راه انداخته بود که من برای آزادی خوزستان و عربزبانها آمدهام؛ بنابراین شهید سید حسین علمالهدی، زمان را خیلی دقیق تشخیص داد و به ما گفت که مقدمات را برای دیدار عشایر و شیوخ خوزستان و دشتآزادگان با امام خمینی (ره) را فراهم کنید؛ در واقع همتی که شهید علمالهدی داشت، موجب شده بود تا هیچچیزی برای او بزرگ نباشد و فقط خدا را بزرگ میدید؛ بنابراین با همت خود، حدود هزار نفر را به قم منتقل کرد و شهید حسن قدوسی مقدمات انتقال آنها به تهران را فراهم کرد. آنها وقتی به حسینیه جماران رسیدند، در آنجا شروع کردند به یزله کردن و در شعار دادن و اعلام همبستگی با امام و انقلاب اسلامی. در همان زمان نیز حاج صادق آهنگران، سرود «ای شهیدان به خون غلطان خوزستان درود» را برای اولینبار خواند و سپس نوحه معروف «شیون نکن مادر» هم خوانده شد؛ این دیدار باعث شد تا دشمن در جنگ تبلیغاتی حرفی برای گفتن نداشته باشد.
اینرزمنده دوران دفاع مقدس گفت: روز اول عملیات نصر، با پیروزی همراه بود و ما غنائم زیادی و حدود هزار اسیر گرفتیم؛ اما از ظهر روز شانزدهم، تقریباً مقداری ناهماهنگی بود تا اینکه تشخیص داده شد تا تعدادی جلو بروند؛ بنابراین ما حدود 500 متر جلوتر رفتیم و منتظر بودیم که عملیات آغاز شد؛ این درحالی است که وقتی من از شهید علمالهدی سوال کردم که هدف چیست؟ گفت آزادی خرمشهر! یعنی دورنمای عملیات بسیار بزرگ بود؛ اما ناهماهنگیها موجب شد تا دشمن سوءاستفاده کرده و منطقه را محاصره کند.
جولا ادامه داد: وقتی تانکهای دشمن از پشتسر ما میآمدند، شلیک نمیکردند؛ بنابراین ما فکر کردیم که تانکهای خودی هستند و شهید سعید جلالی گفت که بچهها مژده؛ نیروها رسیدند! اما وقتی نزدیک ما رسیدند، شروع کردند به شلیک کردن و ما دیگر در محاصره قرار گرفته بودیم؛ البته قبل از اینکه محاصره شویم، شهید علمالهدی با وجود اینکه فرمانده بود؛ اما آرپیجی دست گرفت، جلو رفت و با دشمن درگیر شد و حمله دشمن را عقب انداخت و خود نیز به شهادت رسید و سپس ما در محاصره قرار گرفتیم؛ درحالی که تنها هفت آر.پی.جی و سلاح سبک داشتیم؛ اما رزمندگان چنان روحیهای داشتند که از پای نمینشستند و با همان سلاحها شروع کردند به درگیر شدن؛ اما صحنه نبرد بهگونهای بود که جنگندههای دشمن بهصورت گلهای بمباران میکردند و هلیکوپترها، تانکها و توپخانه دشمن هم میکوبیدند؛ طوری که در منطقه کوچک هویزه، باران گلوله یکلحظه هم قطع نمیشد؛ اما رزمندگان با اسلحه سبک، به سمت هواپیما هم شلیک میکردند و با تانکها درگیر شده بودند.
وی در پایان گفت: تقریباً خورشید که داشت غروب میکرد و من مجروح شده بودم، نگاه میکردیم که بچهها پرپر شده و روی زمین افتاده بودند؛ در آنجا چه کسی بود که بالای سر آنها بیاید؟ کلاً حماسه هویزه نزدیک یکساعت و نیم بیشتر طول نکشید و از هشت نفر گروه ما، شش نفر شهید شده و 2 نفرمان نیز به اسارت دشمن درآمدیم.
کد خبر 6346005
لینک کوتاه:
https://www.payamekhuzestan.ir/Fa/News/1027970/