داستانک/ کلافگی ترافیک
مقالات
بزرگنمايي:
پیام خوزستان - آخرین خبر /توی تاکسی کلافه شده بودم. گرمم بود و ترافیک تمام نمیشد. احساس میکردم زندانیام و تاکسی سلول من شده. به عابرانی که آزاد و رها در خیابان قدم میزدند حسودیام میشد. هوا ابری بود. دلم میخواست از تاکسی پیاده شوم و در هوای ابری قدم بزنم، بدوم، پرواز کنم... ولی حیف که در تاکسی حبس شده بودم. همان موقع رعدوبرقی زد و باران تندی شروع شد.
در عرض یک ثانیه همهجا خیس شد. باران مثل سیل میبارید. مردمی که در پیادهروها بودند در جستوجوی سر پناه اینطرف و آنطرف میدویدند، ولی وسط خیابان سرپناهی نبود. باران تندتر شد. چقدر خوب بود که توی تاکسی بودم.
![]()
سروش صحت
لینک کوتاه:
https://www.payamekhuzestan.ir/Fa/News/1052345/