پیام خوزستان

آخرين مطالب

آن روزها شهرستان ها

  بزرگنمايي:

پیام خوزستان - دشمن خرمشهر را گرفته بود و با محاصره آبادان قصد داشت این شهر را هم تصرف کرده و سریع‌تر برسد به اهواز. آبادان زیر آتش شدید و دائمی بود. مردمی که ناچار با کودکان و زنان وحشت‌زده، شهر را ترک می‌کردند، کوچه‌ها و خیابان‌هایی که داشتند به ویرانه تبدیل می‌شدند، مخازن نفتی پالایشگاه که در آتش می‌سوختند و... از صحنه‌های دردناک و تلخ آن روزها بود.
به گزارش ایسنا، متن پیش رو خاطراتی از سه ماه نخست جنگ تحمیلی به روایت پیشکسوت دفاع مقدس «غلامرضا لشکری» است که به مناسبت هفته دفاع مقدس در روزنامه قدس منتشر شده و در ادامه می‌توانید بخوانید:
با خودم قرار گذاشته بودم پس از مدت‌ها دویدن این طرف و آن طرف و اغلب بیدارخوابی کشیدن، همین امشب را توی هتل «کاروانسرا» یک دلِ سیر بخوابم! حالا این «یک دل سیر» که می‌گویم، خواب 12-10 ساعته نبود.
چهار یا پنج ساعت هم اگر می‌شد، جبران یک هفته کم‌خوابی را می‌کرد. تازه چشم‌هایم گرم شده بود و خواب داشت مثل سرب مذاب توی رگ‌هایم می‌دوید که با فریاد: «مَشَدیا...مَشَدیا... بچه‌های مشَد...» از خواب پریدم. بروبچه‌های دیگر هم بلند شده و هاج وواج نشسته بودند. «سید مجتبی هاشمی» بالای سرمان ایستاده بود. توی نور کم، چهره‌اش درست دیده نمی‌شد که بفهمیم مضطرب و پریشان است یا نه، تُن صدایش اما پر از دلشوره و نگرانی بود: « برادرا برپا...! دشمن خودشو رسونده به کوی ذوالفقاری...!» 
یک‌ماهگی جنگ
دو سه روز مانده به اینکه جنگ یک‌ماهه شود با عده‌ای از دوستان و همکاران، هرطور بود مسئولمان(دادستان وقت مشهد) را راضی کردیم با اعزاممان به مناطق جنگی موافقت کند. روز بعد، قطار مشهد - تهران ما را به بقیه داوطلبانی رساند که از نقاط مختلف کشور آمده و در ایستگاه راه‌آهن تهران منتظر اعزام به جنوب بودند. گویا همه‌شان مثل ما برای رسیدن عجله داشتند. قطار و ریل‌های راه‌آهن اما انگار به اندازه ما دلواپس نبودند و شور و شوق رسیدن به جبهه را هم نداشتند! پس از ساعت‌ها معطلی بالاخره قطاری که در هر کوپه هشت نفره با نیمکت‌های چوبی، دست‌کم 11 یا 12 رزمنده صمیمانه و البته شلوغ و ناآرام نشسته بودند، راه افتاد. کوپه‌های شلوغ و دردسرهایی که برای رئیس و خدمه قطار تراشیدیم تنها خاطره‌های اولین اعزاممان به جبهه نیست. بچه‌ها با سؤالی که شاید هزاربار پرسیدند: «کی می‌رسیم اهواز؟» چهره رئیس قطار و عصبانیت بامزه‌اش را هم به خاطرات آن روزها اضافه کردند! جالب اینکه پاسخ‌های متفاوت 15ساعت دیگه... 14ساعت دیگه... فردا ظهر... 20 ساعت دیگه... فردا شب و... موجب شد نتوانیم پیش‌بینی کنیم کی به اهواز می‌رسیم. نماز صبح را که در ایستگاه اندیمشک خواندیم یقین کردیم فوقش دو سه ساعت دیگر می‌رسیم اهواز. قطار اما بعد از نماز از جایش جُم نخورد و بعد هم وقتی بلندگو اعلام کرد چند ساعتی در ایستگاه توقف خواهیم داشت، کلافگی‌مان زد بالا و تا وقتی که خبر رسید منافقین ریل‌های مسیر را منفجر کرده‌اند ادامه داشت. با ترمیم شدن ریل‌ها نزدیک ظهر رسیدیم حوالی اهواز. طوری که شهر و ایستگاه از دور دیده می‌شد. هنوز از خوشحالی رسیدن و نجات از نیمکت‌های چوبی قطار کیفور نشده بودیم که صدای انفجار برخاست... پل پیش رویمان منفجر شد و خوشبختانه قطار با ترمز کشیدن، کمی قبل از پل ایستاد تا قسمت این جور باشد که با پای پیاده خودمان را برسانیم به یکی از مساجد اهواز که محل اسکان اولیه رزمندگان بود.
برگردید...جنگ شوخی نیست!
در اهواز هم همه چیز خلاف پیش‌بینی‌هایمان پیش رفت. فکر می‌کردیم با توجه به خطر سقوط خرمشهر، فوری به خط مقدم اعزام شویم، اما دو سه روز طول کشید تا آشنایی از مشهدی‌ها را پیدا کنیم و ما را به ستاد جنگ‌های نامنظم معرفی کند و نفری یک اسلحه «ام.یک»‌ با چند شانه فشنگ تحویل بگیریم. مرحله بعد رفتن به ماهشهر بود تا از آنجا به آبادان و بعد خرمشهر برسیم. در ماهشهر به قرارگاهی مختص ارتش رفتیم و جناب سرهنگ مسئول که آن زمان مجبور بود گوش به فرمان بنی‌صدر و کارشکنی‌هایش باشد، آب پاکی را روی دستمان ریخت که امکانات حمل‌ونقل و... در اختیار و مختص ارتش است و من اجازه استفاده از آن‌ها برای انتقال شما را ندارم! توصیه هم می‌کنم برگردید، جنگ شوخی نیست! اگر هم اصرار به رفتن دارید جاده باز و دراز... راه آبی هم موجود... وسیله گیر بیاورید و بروید! خلاصه اصرارهای نزدیک به درگیری ما با جناب سرهنگ کار را به جایی رساند که با یک دنیا خاطرات دیگر، سرانجام یکی از بالگردها ما را به نخلستان‌های اطراف آبادان منتقل کرد. خبر سقوط خرمشهر را در نخلستان‌های «چوئبده» شنیدیم. چند ساعت بعد هم اتوبوسی گِل‌مالی شده رسید تا ما را برساند به هتل کاروانسرای آبادان. آن زمان هتل در اختیار گروه چریکی و جنگ نامنظم «فداییان اسلام» بود و فرماندهی گروه را هم شهید «سیدمجتبی هاشمی» به عهده داشت.
آرپی‌جی اول
دشمن خرمشهر را گرفته بود و با محاصره آبادان قصد داشت این شهر را هم تصرف کرده و سریع‌تر برسد به اهواز. آبادان زیر آتش شدید و دائمی بود. مردمی که ناچار با کودکان و زنان وحشت‌زده، شهر را ترک می‌کردند، کوچه‌ها و خیابان‌هایی که داشتند به ویرانه تبدیل می‌شدند، مخازن نفتی پالایشگاه که در آتش می‌سوختند و... از صحنه‌های دردناک و تلخ آن روزها بود. نیروهای ارتشی گردان153 اعزامی از خراسان به فرماندهی امیر «کهتری» که بعدها به ناجی آبادان معروف شد، برو بچه‌های سپاه، گروه فداییان اسلام که ما هم به آن‌ها پیوسته بودیم و سایر نیروهای مردمی چند روزی را نزدیک پل قدیم (آزادی) به جنگ و گریز مشغول بودیم. دو سه روز بعد به هتل کاروانسرا برگشتیم و شهید سیدمجتبی هاشمی تلاش کرد به کمک برخی از ارتشی‌ها تفنگ‌های ام.یک ما به ژ-3 تبدیل شود. خبر رسیده بود دشمن در تدارک حمله به آبادان از طریق رودخانه بهمنشیر، کوی ذوالفقاری و خسروآباد است. نیمه شب نُهم آبان‌ماه حمله را شروع کردند... ساعت 5/2 شب که با فریادهای سیدمجتبی هاشمی از خواب پریدیم، یک کمپرسی به جای نفربر حدود50 نفر از ما را رساند به ساحل رودخانه «بهمنشیر»... سپیده‌دم درگیری شروع شد در حالی که سنگر ما فقط نخل‌های حاشیه ساحل بودند. مقاومت جانانه بچه‌ها سبب شد تک عراقی‌ها آن شب با شکست روبه‌رو شود و آن‌ها عقب بکشند. روز بعد همراه سیدمجتبی هاشمی و چند نفر دیگر با قایق خودمان را رساندیم به جاده ماهشهر-آبادان. یک شورلت شخصی ما را به دشت‌های پشت نخلستان‌ها برد تا ببینیم عراقی‌ها تا کجا عقب‌نشینی کرده‌اند. برای شناسایی بهتر از شورلت پیاده شدیم. با وجود عقب‌نشینی نیروهای پیاده، تانک‌ها و نفربرهای دشمن توی دل دشت استتار کرده بودند! آن‌ها ظاهراً ماشینی که ما را آورده بود، دیدند. یکی از تانک‌ها شلیک کرد... راننده تازه داشت از ماشین پیاده می‌شد تا کمی دورتر به ما ملحق شود... گلوله تانک رسید... قبل از ماشین، مستقیم به خودش خورد...انگار هردو با هم منفجر شدند! 
معلوم شد دشمن به همان یک حمله برای تصرف آبادان اکتفا نمی‌کند. باید برای دفاع جانانه‌تر آماده می‌شدیم. فرماندهان به اتفاق امیر«کهتری» شرایط برای دفاع بهتر را آماده می‌کردند. 
یک روز نزدیک غروب آفتاب، غرش تانک‌های عراقی بلند شد... ساعتی بعد با ده‌ها تانک حمله دشمن آغاز شد. این بار فقط سلاح‌های سبک در اختیارمان نبود. به لطف تلاش و دوراندیشی امیر کهتری، چند توپ 106 میلیمتری، خمپاره‌انداز و نارنجک‌انداز هم به تجهیزات و سلاح‌هایمان اضافه شده بود. از عقب‌نشینی روزهای قبل دشمن هم آرپی جی به جا مانده بود. موشک را که توی جام آرپی‌جی گذاشتم، بی‌معطلی و البته بدون تجربه زیاد، نشانه‌گیری و شلیک کردم... وَما رَمیتَ اِذ رَمیت... منهدم شدن تانک عراقی در اولین تجربه شلیک با آرپی‌جی و بعد در ادامه عقب‌نشینی دشمن هم به فهرست خاطرات نخستین ماه‌های جنگ اضافه‌ شد. 
انتهای پیام

لینک کوتاه:
https://www.payamekhuzestan.ir/Fa/News/952501/

نظرات شما

ارسال دیدگاه

Protected by FormShield
مخاطبان عزیز به اطلاع می رساند: از این پس با های لایت کردن هر واژه ای در متن خبر می توانید از امکان جستجوی آن عبارت یا واژه در ویکی پدیا و نیز آرشیو این پایگاه بهره مند شوید. این امکان برای اولین بار در پایگاه های خبری - تحلیلی گروه رسانه ای آریا برای مخاطبان عزیز ارائه می شود. امیدواریم این تحول نو در جهت دانش افزایی خوانندگان مفید باشد.

ساير مطالب

مرغ شب خوان که با دلم می خواند

گفتم که سوخت جانم!

گفت‌وگوی تلفنی عراقچی با کاردار ایران در بیروت

گزارش عراقچی از دیدارهای دو روز گذشته‌اش در نیویورک

دلیل تاخیر پاسخ ایران به ترور هنیه چیست؟

ناگفته‌هایی از قساوت‌های مسعود رجوی نسبت به منافقین

معاون اول رئیس جمهور به نخست وزیر لبنان پیام داد

رئیس جمهور مواضع ایران در حمایت از مقاومت و مقابله با رژیم صهیونیستی را قاطعانه بیان کرد

فرجام فرماندهان اولین عملیات نظامی جبهه‌های جنوب

سعید جلیلی به حملات تروریستی اسرائیل به ضاحیه واکنش نشان داد

فرمایشات رهبر معظم انقلاب درخصوص وحدت باید نصب العین امت اسلامی باشد

جنایت های رژیم صهیونیستی در لبنان و فلسطین از سر ضعف است

«کودک‌کشی» نشانه ضعف رژیم صهیونیستی است/ همدلی مسلمانان، راه‌حل نابودی اسراییل

صدرنشینی معین رامهرمز در هفته دوم لیگ برتر فوتبال خوزستان

یک فوتی و 11 مصدوم در دو سانحه رانندگی در خوزستان

بازی‌خوانی حزب‌ا... از بازیگردانی مثلث شوم

یکهزار میلیارد ریال برای راهداری و حمل و نقل جاده‌ای دزفول جذب شد

2 فقره تصادف زنجیره ای در خوزستان یک کشته و 11 مجروح به جا گذاشت

واکنش سعید جلیلی به حملات تروریستی رژیم صهیونیستی

سید حسن نصرالله و غافلگیرکننده‌هایش

ضبط انواع داروی قاچاق در یزد

آلودگی هوا در خرمشهر

تبلیغ کالای غیربهداشتی در فضای مجازی تهدید علیه سلامت عمومی

شهادت‌ها و ترورها جبهه مقاومت را شکست نمی دهد

نخستین جشنواره بین‌المللی شاهنامه خوانی و نقالی تاق بستان

گردهمایی رزمندگان بخش مرکزی دزفول

بازگشت 98 شهید دفاع مقدس از مرز شلمچه به کشور

شلیک به مغز پسر 5 ساله تهرانی در درگیری اتوبان چمران | نجات معجزه‌آسای آریا کوچولو از مرگ

واکنش نمایندگان مجلس به حملات رژیم صهیونیستی به بیروت

روح‌الامین برای سیدحسن نصرالله قلم زد/ «لبنان سخن بگو» در پایتخت

جای خالی تفریحات سالم در زیست شبانه اهواز حس می‌شود

رژیم صهیونیستی چون توان شکست مقاومت را ندارد مرتکب جنایت علیه غیرنظامیان می‌شود

وضعیت «قرمز» هوا در دو شهر خوزستان

فراهم شدن تمهیدات لازم برای تامین علوفه دام عشایر خوزستان

واکنش علی لاریجانی به احتمال ترور سیدحسن نصرالله

پیکر مطهر 98 شهید دفاع مقدس از شلمچه به کشور بازگشت

حمله موشکی مقاومت لبنان به شهرک صهیونیست‌نشین «کاپری»/ شنیده شدن صدای آژیر در بیش از 100 شهرک

کشته و زخمی شدن نظامیان اشغالگر در عملیات القسام در خان‌یونس

زمین‌های راکد سرمایه‌گذاری در خوزستان هر چه سریعتر تعیین تکلیف شوند

رژیم‌صهیونیستی در جنگ هوایی به‌دنبال چیست؟

فیلم/ لحظه شلیک پهپاد توسط مقاومت عراق به سرزمین‌های اشغالی

دفاع مقدس تجسمِ مدل حکمرانی و سبک زندگی به شیوه دینی است

دست پُر پزشکیان از سفر نیویورک

جنایات رژیم صهیونیستی در لبنان نشانگر اوج توحش اسرائیل است

هوای 10 شهر خوزستان آلوده است/ حمیدیه در وضعیت خطرناک!

امروز جمهوری اسلامی و جبهه مقاومت قدرتمندترین وضعیت را دارد

تصاویر/ پل ساسانی دزفول، قدیمی ترین پل استوار جهان

عارف: جنایت صهیونیست‌ها را در مجامع بین المللی پیگیری می‌کنیم/همواره پشتیبان مقاومت هستیم

عارف: ایران پشتیبان لبنان و مقاومت اسلامی است

ماندگاری دفاع مقدس وابسته به ثبت در کتاب‌ها و ترویج آن است