پیام خوزستان
داستانک/ مهربان بودن بدون توقع
سه شنبه 23 بهمن 1403 - 12:59:47
پیام خوزستان - آخرین خبر / شب سردی بود...
زن بیرون میوه‌فروشى زُل زده بود به مردمى که میوه مى‌خریدند .
شاگرد میوه‌فروش ، تُند تُند پاکت‌هاى میوه را داخل ماشین مشترى‌ها مى‌گذاشت و انعام مى‌گرفت .

زن با خودش فکر مى‌کرد چه مى‌شد او هم مى‌توانست میوه بخرد و ببرد خانه... رفت نزدیک‌تر... چشمش افتاد به جعبه چوبى بیرون مغازه که میوه‌هاى خراب و گندیده داخلش بود . 
با خودش گفت : «چه خوبه سالم‌ترهاشو ببرم خونه . »
 مى‌توانست قسمت‌هاى خراب میوه‌ها را جدا کند و بقیه را به بچه‌هایش بدهد... هم اسراف نمى‌شد و هم بچه‌هایش شاد مى‌شدند . 
برق خوشحالى در چشمانش دوید... 
دیگر سردش نبود!
زن رفت جلو ، نشست پاى جعبه میوه . تا دستش را برد داخل جعبه ، شاگرد میوه‌فروش گفت : « دست نزن ننه ! بلند شو و برو دنبال کارت ! »
زن زود بلند شد ، خجالت کشید .
 چند تا از مشترى‌ها نگاهش کردند . صورتش را قرص گرفت... دوباره سردش شد... 
راهش را کشید و رفت.
چند قدم بیشتر دور نشده بود که خانمى صدایش زد : «مادرجان ، مادرجان ! » 
زن ایستاد ، برگشت و به آن زن نگاه کرد . زن لبخندى زد و به او گفت :
 « اینارو براى شما گرفتم . »
 سه تا پلاستیک دستش بود ، پُر از میوه ؛ موز ، پرتقال و انار .
زن گفت : دستت درد نکنه ، اما من مستحق نیستم .
زن گفت :
 « اما من مستحقم مادر . من مستحق داشتن شعور انسان بودن و به هم‌نوع توجه کردن و دوست داشتن همه انسان‌ها و احترام گذاشتن به همه آنها بى‌هیچ توقعى . اگه اینارو نگیرى ، دلمو شکستى . جون بچه‌هات بگیر . »
 زن منتظر جواب زن نماند ، میوه‌ها را داد دست زن و سریع دور شد... زن هنوز ایستاده بود و رفتن زن را نگاه مى‌کرد . 
قطره اشکى که در چشمش جمع شده بود ، غلتید روى صورتش . دوباره گرمش شده بود... با صدایى لرزان گفت : « پیرشى !... خیر ببینى...» هیچ ورزشى براى قلب ، بهتر از خم شدن و گرفتن دست افتادگان نیست

http://www.khozestan-online.ir/fa/News/1051063/داستانک--مهربان-بودن-بدون-توقع
بستن   چاپ