پیام
خوزستان - آخرین خبر / در سر از وصلِ تو هر طایفه را سودایی
در جهان از تو به هر گوشه دگر غوغایی
خلقی از شمعِ جمال تو چو پروانه بسوخت
تو خود از حسن نداری به کسی پروایی
سالکان در طلبت بس که جهان گردیدند
در جهان چون تو ندیدند جهانآرایی
کیست خورشید که در حسن تو داخل باشد
لاف خوبی نزند با تو زمینپیمایی
هرکه را پرتو مهرِ تو جگر گرم کند
دل بیطاقتش آرام نگیرد جایی
عاجزم در صفت حسن تو و میدانم
که نداری و نبودهست تو را همتایی
زنده از بویِ تو گشتم که ز مبدایِ وجود
قالبِ خاکی من یافت از او احیایی
باز چون درگذرم چون به سرم برگذری
ناله برخیزد و فریاد ز هر اعضایی
غافل است آنکه شکایت ز نزاری کرده است
ورنه عاقل نکند سرزنش شیدایی
من به طوفان ملامت متغیّر نشوم
که به هر باد به هم بر نشود دریایی
حکیم_نزاری
http://www.khozestan-online.ir/fa/News/1059758/شاعرانه--خلقی-از-شمعِ-جمال-تو-چو-پروانه-بسوخت