بزرگنمايي:
پیام خوزستان - به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، آیین شبخاطره پاسداشت شهدای حماسه هویزه بهفرمانده شهید «سید حسین علمالهدی»، شامگاه یکشنبه با حضور سردار دریادار علی فدوی جانشین فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، پیشکسوتان جهاد و شهادت، رزمندگان، خانواده معظم شهدای حماسه هویزه و دانشجویان دانشگاههای علوم پزشکی شهید بهشتی و علوم پزشکی ایران در موزه ملی انقلاب اسلامی، دفاع مقدس و مقاومت برگزار شد.
شهیدی که یکتنه، یک گردان زرهی دشمن را منهدم کرد
سردار «محمدجواد اسلامی» از رزمندگان جنگهای نامنظم در دوران دفاع مقدس، در ابتدای این مراسم، با بیان اینکه ما توجیه شده بودیم تا در سمت جنوب عملیات «نصر»، از منطقه «سید جابر»، «کوهه» و «فرصیه» به سمت هویزه، برای پشتیبانی عملیات وارد شویم، اظهار داشت: ما در ستاد جنگهای نامنظم که موقعیت آن در استانداری اهواز قرار داشت، هشت گروه 11 نفره بودیم که در اردوگاه پاسارگاد حضور داشتیم که شهید مقدم که با شهید چمران شهید شد، من را به عنوان مسئول تعیین کرد؛ اما من گفتم که اجازه دهید تا به میان دوستان بروم و بررسی کنم تا بهترین شخص را بهعنوان مسئول به شما معرفی کنم، هرچند اگر خودم نباشم؛ لذا پس از بررسی، شهید «علی لطیفی» را بهعنوان فرمانده معرفی کردم و وی هم شرط کرد که خودم معاون او باشم؛ بر این اساس، با یک ترکیب حدود 80 نفره، وارد روستای «فرصیه» شدیم تا آماده عملیات شویم.
این رزمنده دفاع مقدس ادامه داد: شهید رستمی که بعداً در دهلاویه به شهادت رسید، در آن نقطه فرمانده ما بود؛ او به ما دستور داد که بهسمت هویزه اعزام شوید؛ درحالی که آنزمان هیچگونه مهندسی رزمی مناسبی هم نداشتیم؛ در هر صورت ما بهسمت هویزه حرکت کردیم و این نکته را میدانستیم که ارتش بعث عراق نیروهای زرهی را در طول روز پخش میکند تا منطقه وسیعی را تحت پوشش قرار دهد و شبها نیز آنها را جمع میکند تا مورد کمین قرار نگیرند؛ سرانجام سهساعت و نیم با تجهیزات کامل و بار تسلیحاتی سنگینتر از میزان باری که یک رزمنده باید حمل میکرد، حرکت کردیم؛ ضمن اینکه ترکیب ما شامل تعدادی دانشآموز، دانشجو، بازاری و معلمان میشد و تعدادی هم روستاییان بودند.
سردار اسلامی افزود: وقتی سه ساعت و نیم به سمت هویزه حرکت کردیم، به سنگرهای تانک (نعل اسبی) دشمن رسیدیم، درحالی که منطقه کاملاً دشت بود و هیچ عوارضی در آن وجود نداشت. وقتی به سنگرهای تانک رسیدیم، این سنگرها را خالی یافتیم و به جایی رسیدیم که احساس میکردیم که هم ما صدای نفس بعثیها را میشنویم و هم آنها؛ از طرفی هم بعثیها دائما منور میزدند و کار بهجایی رسید که دیگر کار از منور توپخانه و خمپاره خارج شد و به منورهای کلت دستی رسید؛ به این معنا که ما به نزدیکی دشمن رسیده بودیم و اگر با دشمن درگیر میشدیم، دیگر راه برگشتی نداشتیم؛ چراکه هیچ خودرو، آمبولانس و تدارکاتی پشت سر ما نبود؛ بنابراین از آقای لطیفی خواستم که مسیر را برگردیم که با توجه به تسلط آقای لطیفی به مسیرشناسی از طریق نجوم، ما این مسیر را حدود یکساعت و نیم به روستای «فرصیه» برگشتیم و اسرای عملیات را تحویل گرفتیم.
این رزمنده دفاع مقدس با ذکر خاطرهای از شهید ابوالفضل. گفت: این شهید والامقام 2 موشک دراگون را روی دوش خود و یک موشک را هم در دست میگرفت و گاهی هم چهار موشک را همراه خود میبرد و تا آنجایی که میتوانست جلو رفته و زیر درخت کمین میکرد و تانکها و نفربرهای دشمن را هدف قرار میدا؛ بهطوری که از تعداد 30 موشکی که طی چند روز استفاده کرده بود، شاید فقط یک عدد آن هدر رفته و نزدیک به یک گردان زرهی دشمن را منهدم کرد؛ بنابراین دشمن از روی استیصال، یک نفربر را فدا کرد تا نقطه پرتاب او را شناسایی کند و سرانجام با سه موشک مالیوتکا، سر وی را از بدنش جدا کردند.
تجلی صحنه حماسه عاشورا در کربلای هویزه
«پرویز شریف» از فرماندهان حماسه هویزه نیز در این مراسم، به بیان خاطرات خود از اعزام به جبههها پرداخت و با بیان اینکه پس از فرمان امام خمینی (ره) مبنی بر تشکیل جهاد سازندگی در خرداد سال 1358، همراه با عدهای از دانشجویان، جهاد سازندگی سبزوار را تشکیل دادیم، اظهار داشت: مبارزان قبل از پیروزی انقلاب اسلامی وقتی برای سخنرانی و تبلیغات به سبزوار میآمدند، به منزل شخصی به نام حاج آقای فاضل میرفتند که فرزند او «محمد فاضل» که از دانشجویان پیرو خط امام بود و در هویزه به شهادت رسید، مؤسس جهادسازندگی سبزوار بود.
وی افزود: شهید محمد فاضل حدود 40 نفر را جمع کرد و به روستای «دوچاهی» سبزوار برد و در آنجا عدهای نهجالبلاغه و تفسیر قرآن برای این افراد تدریس کرده و در عین حال، در این روستای محروم، سازندگی هم میکردند؛ چراکه هدف آنها خودسازی و آموزش روشهای کار کردن برای رضای خدا بود و معتقد بودند ما باید ابتدا خودمان را بسازیم و بعد که خودسازی کردیم، سازندگی کنیم.
این فرمانده دوران دفاع مقدس افزود: اواخر شهریور سال 1359 که جنگ تحمیلی آغاز شد، همانهایی که در جهادسازندگی بودند، تصمیم گرفتند تا با لبیک به فرمان امام خمینی (ره) برای مقابله با دشمن به اهواز بروند؛ بنابراین سه گروه شدیم؛ یک گروه رزمی، یک گروه برای کمک به جنگزدگان و یک گروه هم برای انجام کارهای مهندسی، و من جزو گروه رزمی بودم که «گروه اخلاص» نام داشت.
شریف ادامه داد: وقتی وارد اهواز شدیم، به سپاه اهواز رفتیم و از آنجا ما را به سپاه سوسنگرد فرستادند که در آنجا سردار «محمدعلی جعفری»، سردار «احمد غلامپور» و عدهای دیگر حضور داشتند و شرایط هم، شرایط خیلی سختی بود؛ بهطوری که داخل لوله گلوله شلیک میکردیم، تا دشمن گمان کند که ما داریم خمپاره شلیک میکنیم! از طرفی هم فضا بهگونهای بود که کسی سنگر امن را برای خودش نمیخواست؛ بلکه برای همرزم خود میخواست، یا اگر غذایی میآوردند، همه به همدیگر تعارف میکردند.
وی با اشاره به عملیات نصر و حماسه هویزه، تصریح کرد: شهید «سید حسین علمالهدی» برای عملیات هویزه، از سوسنگرد عدهای را جمعآوری کرد؛ بنابراین قرار شد تا هشت نفر از نیروهای جهادسازندگی سبزوار برای عملیات به نیروهای شهید علمالهدی بپیوندند؛ این درحالی است که شهید محمد فاضل نیز بهنوعی معاون شهید علمالهدی به حساب میآمد و کارهای هماهنگی با ارتش و... را انجام میداد.
این فرمانده دوران دفاع مقدس به ذکر خاطرهای از شهید محمد فاضل پرداخت و خاطرنشان کرد: زمانی که ما در محاصره تانکها قرار داشتیم و درحالی که مهمات ما نیز تمام شده بود، واقعاً صحنه، صحنه کربلا بود؛ بنابراین شهید محمد فاضل گفت که قمقمههای آب خود را خالی کنید؛ چراکه در حالت تشنگی بهتر میجنگید و دفاع میکنید و خود نیز در حال شلیک آخرین آر.پی.جی به شهادت رسید. سرانجام جهاد سازندگی سبزوار در هویزه پنج شهید را تقدیم کرد که همگی از دانشجویان مبارز قبل از پیروزی انقلاب اسلامی بودند.
حضور شهید علمالهدی جان تازهای در میان رزمندگان میدمید
«محمد فرزانه» از فرماندهان جبهه سوسنگرد نیز در ادامه این مراسم، گفت: در جهادسازندگی مشغول خدمت بودیم که جنگ آغاز شد؛ درحالی که دشمن میخواست چندروزه به تهران برسد و این موضوع نیز بیحساب و کتاب نبود؛ بنابراین اگر رهبری امام و پایمردیهای ملت نبود، مسلماً اهداف دشمن محقق میشد؛ با این وجود سرانجام حتی یکوجب از خاک کشورمان نیز کم نشد.
این فرمانده دوران دفاع مقدس با بیان اینکه آنزمان هرکسی به هر شکلی که میتوانست، توان خود را در جنگ بهکار میگرفت، بیان داشت: در جهادسازندگی استان اصفهان، شخصی حضور داشت که چریک قبل از پیروزی انقلاب اسلامی بود؛ او همزمان با فعالیتهای مهندسی، داوطلبان را جمعآوری و یک اردوگاهی در شهررضا ایجاد کرده و همه آنها را سازماندهی کرد و ما هم در آنجا یکماه آموزش فشرده دیدیم. وقتی آموزشمان تمام شد، به اهواز رفتیم و پایگاه «منتظران شهادت» (گلف) را پیدا کرده و از آنجا مسلح شده و به سوسنگرد اعزام شدیم و سپس به سپاه هویزه رفتیم.
وی با بیان اینکه وقتی به سپاه هویزه رفتیم، معمولاً افرادی بودیم که جنگندیده بودیم؛ اما رزمندگان اخلاص بالایی داشتند و وقتی شهید علمالهدی آمد نیز جان تازهای در میان رزمندگان دمیده شد، تأکید کرد: شهید سید حسین علمالهدی انسان عجیبی بود؛ چراکه با وجود اینکه دورههای نظامی ندیده بود، منطقه را کاملاٌ توصیف کرده و وضعیت نظامی را تشریح میکرد و از طرفی هم در رادیو سخنرانی کرده و برای رزمندگان قرآن و نهجالبلاغه میگفت و آنها را از لحاظ معنوی میساخت.
فرزانه تأکید کرد: شهید علمالهدی نیروهای بومی را بهکارگیری میکرد؛ بهطوری که یک کولهبر که به مسیریابی از طریق نجوم تسلط داشت را بهکار گرفت و او راهنمای ما شده بود؛ بنابراین ما شبها به جاده جفیر میرفتیم و مینکاری میکردیم و برمیگشتیم؛ درحالی که امکانات کافی هم نداشتیم.
این فرمانده دوران دفاع مقدس تصریح کرد: زمانی که قرار شد عملیات نصر آغاز شود، بنیصدر شتابزده عمل کرد و تانکها وقتی به هویزه آمدند، برای آنها سنگری ایجاد نشده بود؛ بنابراین شهید علمالهدی گفت که هر 2 نفر شبانه جلوی یک تانک بروید تا برای عملیات آماده شوید و ما هم تا نزدیک ساعت 11 روزی که عملیات آغاز شد، بیدار ماندیم. وقتی عملیات آغاز شد، خط مقدم شکسته شده و رزمندگان پیشروی کردند، همینطور که پیشروی میکردیم، دیدیم که یک پیامپی آمد و آقای شمخانی از آن پیاده شد و کمی جلوتر هم حضرت آیتالله خامنهای به منطقه آمدند و رزمندگان را مورد تفقد قرار دادند.
وی خاطرنشان کرد: روز اول با پیروزی همراه بود و ما تا نزدیکی پادگان حمید رسیدیم و رزمندگان توپخانه دشمن را هم گرفتند؛ اما روز دوم عملیات، از ظهر بود که فشار دشمن بیشتر شد و متأسفانه امکانات ما هم جوابگو نبود؛ بنابراین قرار شد که عقبنشینی شود؛ اما بچههای ما را توجیه نکردند؛ لذا بهیکباره دیدیم که دورتادور ما دارد تیر و ترکش میآید که تعدادی از بچههای ما همانجا شهید، مجروح و اسیر شدند و من بعداً در محاصبهای گفتم که بچههای ما غریبانه در هویزه به شهادت رسیدند و هنگام شهادت، سر آنها به دامان امام زمان (عج) بود.
شباهت شخصیتی شهید علمالهدی با شهید حاج قاسم سلیمانی
همچنین «علیرضا جولا» از جانبازان حماسه هویزه نیز در ادامه مراسم، با بیان اینکه همانطور که میگویند «کربلای هویزه» واقعاً حماسهای که در آنجا اتفاق افتاد، کربلای هویزه بود، گفت: شهید علمالهدی واقعاً یک انسان چندبعدی بود و از نظر من تنها شخصی که به او شباهت دارد، شهید حاج قاسم سلیمانی است؛ چون «عابدان شب و شیران روز» در افرادی که در حین شجاعت، خاضعند و در حین جنگجویی عابد هستند، تجلی پیدا میکند؛ این درحالی است که شهید علمالهدی شب را با زهد و عبادت میگذارند و در روز با دشمن بسیار سخت بود و از طرفی هم با مردم بسیار متواضع بود؛ بنابراین از نظر من شهیدان علمالهدی و سلیمانی خیلی بههمدیگر شباهت دارند؛ چراکه هردو بسیار شجاع، خاضع و عابد بودند.
وی با تأکید بر اینکه یکی از خصوصیات شهدا، شناخت زمان بود، تصریح کرد: دشمن بعثی آنروزها تبلیغات سنگینی راه انداخته بود که من برای آزادی
خوزستان و عربزبانها آمدهام؛ بنابراین شهید «سید حسین علمالهدی»، زمان را خیلی دقیق تشخیص داد و به ما گفت که مقدمات را برای دیدار عشایر و شیوخ
خوزستان و دشتآزادگان با امام خمینی (ره) را فراهم کنید؛ در واقع همتی که شهید علمالهدی داشت، موجب شده بود تا هیچچیزی برای او بزرگ نباشد و فقط خدا را بزرگ میدید؛ بنابراین با همت خود، حدود هزار نفر را به قم منتقل کرد و شهید حسن قدوسی مقدمات انتقال آنها به تهران را فراهم کرد. آنها وقتی به حسینیه جماران رسیدند، در آنجا شروع کردند به یزله کردن و در شعار دادن و اعلام همبستگی با امام و انقلاب اسلامی. در همان زمان نیز حاج صادق آهنگران، سرود «ای شهیدان به خون غلطان
خوزستان درود» را برای اولینبار خواند و سپس نوحه معروف «شیون نکن مادر» هم خوانده شد؛ این دیدار باعث شد تا دشمن در جنگ تبلیغاتی حرفی برای گفتن نداشته باشد.
جولا با اشاره به عملیات نصر، گفت: روز اول، عملیات با پیروزی همراه بود و ما غنائم زیادی و حدود هزار اسیر گرفتیم؛ اما از ظهر روز دوم عملیات، تقریباً مقداری ناهماهنگی بود تا اینکه تشخیص داده شد تا تعدادی جلو بروند؛ بنابراین ما حدود 500 متر جلوتر رفتیم؛ این درحالی است که وقتی من از شهید علمالهدی سوال کردم که هدف چیست؟ گفت آزادی خرمشهر! یعنی دورنمای عملیات بسیار بزرگ بود؛ اما ناهماهنگیها موجب شد تا دشمن سوءاستفاده کرده و منطقه را محاصره کند.
این رزمنده دوران دفاع مقدس تأکید کرد: وقتی تانکهای دشمن از پشتسر ما میآمدند، شلیک نمیکردند؛ بنابراین ما فکر کردیم که تانکهای خودی هستند و شهید «سعید جلالی» گفت که بچهها مژده؛ نیروها رسیدند! اما وقتی نزدیک ما رسیدند، شروع کردند به شلیک کردن و ما دیگر در محاصره قرار گرفته بودیم؛ البته قبل از اینکه محاصره شویم، شهید علمالهدی با وجود اینکه فرمانده بود؛ آرپیجی دست گرفت، جلو رفت و با دشمن درگیر شد و حمله دشمن را عقب انداخت و خود نیز به شهادت رسید و سپس ما در محاصره قرار گرفتیم؛ درحالی که تنها هفت آر. پی. جی و سلاح سبک داشتیم.
وی خاطرنشان کرد: رزمندگان چنان روحیهای داشتند که از پای نمینشستند و با همان سلاحهای کم شروع کردند به درگیر شدن؛ اما صحنه نبرد بهگونهای بود که جنگندههای دشمن بهصورت گلهای بمباران میکردند و هلیکوپترها، تانکها و توپخانه دشمن هم میکوبیدند؛ بهطوری که در منطقه کوچک هویزه، باران گلوله یکلحظه هم قطع نمیشد؛ ولی رزمندگان با اسلحه سبک، به سمت هواپیما هم شلیک میکردند و با تانکها درگیر شده بودند.
جولا گفت: تقریباً خورشید که داشت غروب میکرد و من مجروح شده بودم، نگاه میکردیم که بچهها پرپر شده و روی زمین افتاده بودند؛ در آنجا چه کسی بود که بالای سر آنها بیاید؟ کلاً حماسه هویزه نزدیک یکساعت و نیم بیشتر طول نکشید و از هشت نفر گروه ما، شش نفر شهید شده و 2 نفرمان نیز به اسارت دشمن درآمدیم.
انتهای پیام/ 113