سازماندهی دانشجویان در جریان انقلاب توسط شهید علمالهدی
شهرستان ها
بزرگنمايي:
پیام خوزستان - به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاعپرس، نقطه نهایی انقلاب اسلامی ایران و نتایج سالها مبارزه با رژیم شاهنشاهی، از دوازدهم بهمنماه 1357 همزمان با ورود تاریخی امام خمینی به کشورمان تا بیست و دوم بهمنماه و روز سقوط رسمی نظام پادشاهی پهلوی رقم خورد که به دهه فجر انقلاب اسلامی نامگذاری گردیده است.
مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس مصمم است به مناسبت این ایام خجسته، در چند شماره، خاطرات مبارزین انقلابی را که بعدها در راستای تداوم انقلاب در سنگر دفاع مقدس به حفاظت از میهن اسلامی خود پرداختند، منتشر نماید:
دزفول شهری مذهبی بوده و هست و حوادث سیاسی و مذهبی زیادی قبل از پیروزی انقلاب در آنجا اتفاق افتاده است.
بیشتر بخوانید: اخبار روز خبربان
مردم این شهر در مبارزات بر ضد رژیم پهلوی مشارکت فعالی داشتند.
شعارنویسی روی دیوارها، توزیع اعلامیه، برگزاری مجالس ختم برای افراد مذهبی و سیاسی، شرکت در راهپیماییها و ... از جمله اقدامات مردم این شهر قبل از پیروزی انقلاب بوده است.
حمایت خانوادگی از انقلابیون
علمای بزرگی برای گسترش مبانی دینی و روشنگری در خصوص رژیم پهلوی در شهر دزفول تلاش زیادی کردند.
پدرم در زمان حضورمان در دزفول با علمای بزرگ دزفول ارتباط نزدیک داشت و آنها را به منزل دعوت میکرد؛ چون از جریانهای مذهبی و سیاسی اطلاع داشت و از معتمدان شهر بود. در اندیمشک هم ارتباط با علمای دزفول را حفظ کرده بود و با علمای اندیمشک هم ارتباط داشت.
شیخ عبدالحسین سبحانی روحانی معروفی بود که در دزفول و گروه منصورون فعال بود. یکی از اعضای این گروه عزیز صفری (قبل از پیروزی انقلاب توسط ساواک شهید شد) بود که انسانی شریف و بهشدت اهل مطالعه و حرکت آفرین بود. او ارشد گروهی بود که مبارزه مسلحانه میکردند.
اینها گهگاه به خانه ما در اندیمشک میآمدند. برای ما افتخار و سعادتی بود که به این عزیزان خدمت کنیم. از طریق ایشان، ما از اخبار و تحلیلهای گروههای مذهبی و انقلابی مطلع میشدیم؛ مثلاً بهواسطه ایشان و اطلاعات سیاسی که داشتند از انشقاق سازمان مجاهدین خلق باخبر شدیم.
خانوادهام با رعایت جوانب امنیتی بیشتر به این گروه کمک میکردند تا اعضایش راحتتر بتوانند در اندیمشک تردد کنند.
به دلیل وجود قاچاقچیهای اسلحه در اندیمشک، چند بار در تهیه و خرید اسلحه هم کمکحال آنها بودیم. بیشترین چیزی که ما از آن لذت میبردیم، بحثهای سیاسی روز و مطالب و مباحث کتابهای خوبی بود که در این زمینهها مطرح میشد. ما بیشتر با خود عزیز صفری و افرادی که ایشان معرفی میکرد مرتبط بودیم.
سال 56 زمانی که من در اهواز بودم یک گروه از بچههایی که عزیز سفری سفارش کرده بود من با آنها ارتباط برقرار کنم، گروه حسن هرمزی بود. او از بچههای گروه منصورون و کارگر راهآهن اندیمشک بود.
من خود ایشان را ندیدم ولی با جواد زیوردار و دو نفر دیگر که در آن گروه بودند و یکی از آنها محمود خادمی بود مرتبط شدم.
من حرکت مسلحانه از آنها ندیدم ولی در امور فرهنگی که با آنها همکاری میکردم، میدیدم حتی برای جابجایی دو تا کتاب اصول ایمنی را بهشدت رعایت میکنند به خانههایی میرفتند که واقعاً رفتوآمد به آنها سخت بود.
با گسترده شدن تظاهرات و حرکتهای انقلابی در سالهای 56 و 57 در کشور، من دائم بهوسیله موتور یکی از دوستان بین دانشگاه جندیشاپور و انستیتو تکنولوژی اهواز تردد میکردم و با دانشجوها و نیروهای انقلابی رابطه داشتم و اطلاعات و اخبار و اعلامیهها را جابجا میکردم. از این نوع حرکتهای آشکار من بچههای تشکیلاتی گروه حسن هرمزی خیلی میترسیدند.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی سندی از ساواک اندیمشک دیدم که در آن نوشته بود خانه مجید عطارزاده، محل رفتوآمد افراد مذهبی است و اعضای خانواده با مسجد ارتباط زیادی دارند. معلوم بود که ساواک از جریان انقلابی داخل خانه اطلاعاتی به دست نیاورده است.
ساماندهی انقلابی دانشجویان
اواخر سال 56 و اوایل سال 57 من در اهواز بیشتر با سید محمدکاظم علم الهدی برادر سید محمدحسین علم الهدی مرتبط بودم. او محل اسکان دانشجویان مذهبی را با چند دانشجوی سال اول و دوم در یکخانه قرار میداد تا از تجربیات هم استفاده کنند.
خود من در یکی از این ساختمانها اسکان داشتم که عدهای از بچههای شوش و همینطور غلامحسین الهام آنجا بودند. این ترکیب خیلی مؤثر بود و اخبار و اطلاعات زیادی به دست میآوردیم و با افراد متعددی ارتباط برقرار میکردیم. بعضی از آنها دانشجویان سال بالای پزشکی و خیلی مذهبی و اهل مطالعه بودند؛ لذا مسائل مختلفی از جریانهای انقلابی کشور آنجا ردوبدل میشد. همچنین ما به برگزاری راهپیماییهای مردمی در اندیمشک کمک میکردیم.
مطالعه و تبادل کتب مذهبی و انقلابی
کنار خانه ما محوطهای باز بود که خمرههایی در آن چال کرده بودیم و کتابهایی که نگهداری آنها ازنظر ساواک ممنوع بود در آنها مخفی میکردیم و به مرور زمان بین بچههای انقلابی برای مطالعه تبادل میکردیم.
من مباحث کتاب انسان و اسلام دکتر علی شریعتی را در مسجد و در قالب فعالیتهای مذهبی برای بچههای دبیرستانی توضیح میدادم.
از سال دوم دبیرستان، به این نتیجه رسیدم که کتابهای علی شریعتی همه یک سبک دارد. دیگر حرف جدیدی برای ما نداشت. بعدازآن بیشتر به سمت مطالعه کتابهای استاد مطهری رفتیم.
با همین مطالعات و اطلاعاتی که داشتم در دبیرستان با معلمهایی که با ساواک ارتباط داشتند یا مذهبی و انقلابی نبودند جروبحثهایی میکردیم.
سقوط مجسمه شاه
نزدیک پیروزی انقلاب چند راهپیمایی بزرگ در اندیمشک برگزار شد؛ بهخصوص روز 27 دی 57 که مجسمه شاه را پایین کشیدند. راهپیمایی خیلی بزرگی در حال انجام بود. جمعیت به محل شهرداری اندیمشک رسیده بود که خبر رفتن شاه پخش شد.
درحالیکه با گروهی از دوستان بین جمعیت بودیم، متوجه شدم عدهای از بچههای زرنگ و تیز اندیمشک به سمت میدان راهآهن حرکت کردند. به دوستان گفتم: میرم دنبال اینها که کار دست خودشون ندن.
فاصله ما با محل مجسمه حدود یک و نیم کیلومتر بود. بهسرعت، خودم را به آنجا رساندم و گفتم: اینجا نمونید. فرار کنید. بافاصلهای ارتشیها را دیدم که آمدند و در محل مستقر شدند؛ ولی هیچکدام از بچهها آنجا نبودند.
تشکیل کمیته انقلاب
حدود سه ماه مانده به پیروزی انقلاب، مدیریت شهر را مردم و روحانیون به دست گرفتند. امنیت شهر کمی مختل شده و دزدی و ناامنی رواج پیداکرده بود؛ لذا کمیتههای مردمی برای اداره شهر راهاندازی شدند.
با پیروزی انقلاب، اولین کار ما حاکم کردن کمیته بر اوضاع شهر بود. از طرف دیگر، جریان وابسته به چپ، کمونیستها و مائوئیستها، به بهانههای مختلف در شهر هرجومرج و ناامنی ایجاد میکردند؛ ازجمله برای ایجاد اغتشاش، کارگران و دیپلمههای بیکار را تحریک کردند که دست به اعتراض بزنند، که این توطئه را هم با حضور در صحنه و آرام کردن فضا ناکام گذاشتیم.
انتهای پیام/ 271
لینک کوتاه:
https://www.payamekhuzestan.ir/Fa/News/1046315/