بزرگنمايي:
پیام خوزستان - در فصل جدید مجموعه برنامه «حضور»، به مناسبت سالروز شهادت سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی، در محل حسینیه جماران، میزبان خانم نرگس سلیمانی فرزند ارشد شهید سلیمانی و عضو شورای شهر تهران بودیم. در این برنامه که اجرای آن را «محمدحسین رنجبران» برعهده داشت، خانم سلیمانی به بررسی خاطرات و ابعاد شخصیتی پدر بزرگوارشان و نظرات وی درباره امام خمینی (ره) و همچنین دیدگاه شهید سلیمانی درخصوص مسائل روز پرداخت.
بیشتر بخوانید: اخبار روز خبربان
به گزارش جماران، نرگس سلیمانی با اشاره به نخستین و تنها دیدارش با امام خمینی (ره) در سال 1365 گفت: سه ساله بودم که به همراه پدر و مادرم به حسینیه جماران آمدیم. پدرم مرا روی شانه بلند کرد و حضرت امام با دست پر مهرشان سر مرا نوازش کردند.
روایت اولین آشنایی شهید سلیمانی با امام خمینی(ره) وی افزود: ایشان بعد از اینکه به کرمان آمدند، در سن 13 ـ 14 سالگی به پیشنهاد یکی از اقوامشان، در جلسات تفسیر قرآن مرحوم حاجآقای حقیقی که از روحانیون معتمد و محبوب شهر کرمان بودند، شرکت کردند و با مفاهیم انقلاب آشنا شدند. در سفری که به مشهد داشتند، این آشنایی بیشتر میشود و عکسی از امام به دست ایشان میرسد؛ تعبیری که ایشان از این لحظه دارند این است که گفتند، «این عکس را به سینهام فشردم و حس کردم که باید از این عکس مراقبت کنم.» در بازگشت به کرمان و به روستای زادگاهشان، اولین سخنرانی خود را در مورد حضرت امام در مدرسه روستا انجام میدهند.
سلیمانی با اشاره به علاقه عمیق پدر به امام خمینی (ره) گفت: احساس حاج قاسم نسبت به امام، مانند آن مرد سیلزده خوزستانی بود که عکس امام را به سینه فشرده بود. حاج قاسم با همان حس به سوی او رفت و در آغوشش گرفت. این همان احساسی بود که پدرم در نوجوانی با نخستین آشناییاش با امام تجربه کرد.
نظر شهید سلیمانی درباره نقش امام در انقلاب اسلامی وی ادامه داد: شهید سلیمانی تعابیر زیادی درخصوص حضرت امام دارد، ولی یکی از تعابیری که من بسیار جذب آن شدم و فکر میکنم که این تعبیر شهید سلیمانی برگرفته از سخنان حضرت آقا هست، اینطور میگویند: من فکر میکنم که خون شهدای ما با برکتترین بود و حس میکنم که اصلاً اراده الهی بر این است که این انقلاب و این جمهوری اسلامی در همه صحنهها پیروز شود و عزیز بماند و دلیل اساسی آن هم حضرت امام (ره) بود.
سلیمانی خاطرنشان کرد: به تعبیر مقام معظم رهبری که به نظر من بالاترین تعبیر را به کار بردهاند و کس دیگری هم جرأتش را ندارد که اینطور تعبیر کند، فرمودند که بعد از معصومین، امام (ره) بینظیر بود. بعد از معصومین ما بسیاری از اصحاب و امامزادگان و شخصیتها و وابستگان به ائمه را داریم، اما به نظر من حقیقیترین ادعایی است که یک فقیه و یک کسی که با امام نیز زندگی و ایشان را خوب درک کرده است، نسبت به امام ابراز کردند؛ بنابراین ما در پایهگذاری یک طهارتی داشتیم و آن امام بود. امام یک شخصیتی بود که این طهارت را در همه فکر و افکار خودش و در مبارزات خودش داشت و در آن هیچ کجا العیاذبالله جهلی، خودخواهی، منیتی، نفسانیتی وجود نداشت. من فکر میکنم که منظور حاج قاسم، از این طهارت در منش، بینش و روش حضرت امام در رهبری انقلاب بود که به نظر میرسد در ذهن حاج قاسم جزو بالاترین تعابیر مطرح شده است.
احساس حاج قاسم نسبت به شهید یوسف الهی ایشان شهید یوسف الهی را خیلی دوست داشتند. ایشان جوان بودند که به شهادت رسیدند و آنطور که حاج قاسم تعریف میکرد، جوان صاحب کرامتی بودند و در واقع خیلی در جبهه حضور معنوی ایشان موثر بود. بابا خیلی با ایشان احساس نزدیکی و از حضورشان احساس آرامش میکردند. من هم ایشان را چندین بار دیده بودم؛ خیلی مهربان و دوست داشتنی بودند و عکسهای زیادی با ایشان دارم. این سعادتی بود که در آن دوره نصیب من شد.
من از 40 روزگی در اهواز و در جنگ زندگی کردم وی گفت: من تقریباً از 40 روزگی آن طور که میگویند تا پایان جنگ در اهواز زندگی کردم و خاطرات زیادی از آن دوران داریم. شاید این اولین بار باشد که میگویم؛ ما آنجا در یک هتلی زندگی میکردیم که خیلی از بچههای سپاه هم آنجا زندگی میکردند. یک هتلی که محل اقامت خانوادهها بود؛ یک اتاق بود با یک گاز و یخچال و یک تلویزیون کوچک. خاطرم هست یک زمان ما جابجا شده بودیم و در یک شهرکی مستقر بودیم که دمدمای صبح و نزدیک اذان، بمباران شد و منزل ما هم جزو جاهایی بود که مورد ترکش قرار گرفت و مادرم، من و دایی من که آنجا بود، مجروح شدیم و ما را منتقل کردند اما این باعث نشد که ما از اهواز برگردیم.
در کودکی به حاج قاسم «عمو» میگفتم فرزند شهید سلیمانی بیان داشت: حاج قاسم خیلی دیر به دیر میآمدند و من هم خیلی بچه بودم. عموهای زیادی اطراف ما بودند منظورم دوستان بابا هست و از طرف دیگر، ایشان را هم دیر به دیر میدیدیم. وقتی من به ایشان میگفتم عمو، ایشان ناراحت میشد و برای اینکه جبران کند، زمانی که در باید در محدوده خارج از خط مقدم حضور پیدا میکردند، من را با خودشان به پادگان میبردند و من در یک اتاقی در کنار ایشان میماندم تا ایشان به کارهایشان میپرداختند و آخر شب برمیگشتیم و برای اینکه مرا خوشحال نگه دارد و راضی شوم دوباره با او به پادگان بروم، دور یک میدانی که یک آبنمای رنگی داشت، چندین بار با ماشین میچرخید تا من این آبنمای رنگی را ببینم. بعد پیاده میشدیم و در آن فضای پارک قدم میزدیم و با هم را میگذراندیم که مثلاً این جذابیت باعث شود که من دوباره فردا با او بروم و خسته نشوم.
امثال حاج قاسم در دریای وجود امام رشد کردند و در ساحل ولایت حضرت آقا به آرامش رسیدند وی در بخش دیگری از سخنان خود با تأکید بر اینکه حاج قاسم سرباز ولایت بود، تصریح کرد: امام همچون دریا، آرام و صاحب امواج خروشان انقلاب بود که امثال حاج قاسم و دوستان حاج قاسم در این دریا رشد کردند و به ساحل آرامش ولایتِ بعدی یعنی حضرت آقا، رسیدند. وجود و سلوک حضرت امام در زندگی حاج قاسم به عنوان یک سرباز ولایت تاثیر زیادی داشت. ایشان نکات زیادی را در مورد حضرت امام میگفتند. در ارتباط با شجاعت حضرت امام، درایت و اخلاص حضرت امام و من فکر میکنم بالاترین تعبیر همین تعبیری بود که درباره منش و بینش و روش حضرت امام (ره) بیان کردند که برگرفته از صحبت حضرت آقا بود. فکر میکنم این اوج نگاه حاج قاسم به مسأله به حضرت امام و روش ایشان بود.
چرا حاج قاسم، جمهوری اسلامی را حرم میدانست فرزند شهید سلیمانی با اشاره به دیدگاه پدر درخصوص این بیان حضرت امام که حفظ جمهوری اسلامی را از اوجب واجبات دانستند، گفت: ایشان در تحلیل این بیان حضرت امام، در وصیتنامه خود خطاب به خواهران و برادران مجاهد یعنی همه زنان و مردان آزادیخواه و آزاداندیش نوشته است: «ای خواهران و برادران مجاهد من در این عالم! ای کسانی که سرهای خود را برای خداوند عاریه دادهاند! جانها را بر کف دست گرفته و در بازار عشق بازی به شوق فروش آمدهاید! عنایت کنید جمهوری اسلامی مرکز اسلام و تشیع است؛ امروز قرارگاه حسین ابن علی (ع)، ایران است. بدانید جمهوری اسلامی حرم است و این حرم اگر ماند دیگر حرمها میماند؛ اگر دشمن این حرم را از بین ببرد حرمی باقی نمیماند؛ نه حرم ابراهیمی و نه حرم محمدی؛ برادران و خواهرانم! جهان اسلام پیوسته نیازمند رهبری است؛ رهبری متصل و منسوب و شرعی و فقهی به معصوم؛ خوب میدانید منزهترین عالم دین که جهان را تکان داد و اسلام را احیا کرد یعنی خمینی بزرگ و پاک، ولایت فقیه را تنها نسخه نجاتبخش این امت قرار داد.»
وی افزود: این توصیفهای بسیار زیبا و مهمی است که حاج قاسم در مورد حضرت امام میفرمایید و ادامه میدهند «لذا چه شما که بهعنوان شیعه به آن اعتقاد دینی دارید و چه شما که بهعنوان سنّی اعتقاد عقلی دارید، بدانید باید به دوراز هرگونه اختلاف برای نجات اسلام خیمه ولایت را رها نکنید؛ خیمه خیمه رسول الله است، اساس دشمنی جهان با جمهوری اسلامی آتش زدن و ویران کردن این خیمه است؛ دور آن بچرخید؛ والله والله این خیمه اگر آسیب دید بیتالله الحرام، مدینه، حرم مطهر حضرت رسول و نجف، کربلا، کاظمین و سامرا و مشهد باقی نمیماند. قرآن آسیب میبیند».
سلیمانی خاطرنشان کرد: مسئولیت جمهوری اسلامی به عنوان نظامی که حاکمیت دینی در آن وجود دارد، نشر اخلاق باید باشد و هست؛ لذا حرم خوانده شدن آن به معنای حرمت داشتن نظام است و امروز اگر این حرمت حفظ شود، سایر حرمها نیز حفظ میشود. منظور از حرم ابراهیمی، ادیان ابراهیمی هم هست؛ منظور فقط کعبه نیست. جهانبینی او بسیار وسیعتر از اینها بود؛ حتی در نگاه جهادی هم جهان بینی او متفاوت و خیلی گسترده بود که حالا اگر فرصتی شود عرض میکنم.
ماجرای نامههای حاج قاسم برای دخترهایش فرزند ارشد شهید سلیمانی در بخش دیگری از سخنانش درمورد اعتراض به پدر در حضور بیش از اندازه در جبهه سوریه و عراق بیان داشت: شهید سلیمانی اگرچه بدو ورودش به منطقه برای مبارزه با سرطانی مانند داعش پایههای اعتقادی داشت، اما رفته رفته مسائل دیگری هم در او شکل گرفت. وقتی قضیه ایزدیها پیش آمد که شما میدانید ایزدیها در منطقه به نام دیگری هم شناخته میشوند، و آن فجایع غمانگیز و دردمنشانه رقم خورد و تصاویر وحشیانهای که به دنیا مخابره میشد، خب این ما را خیلی نگرانتر از پیش میکرد و ما به ایشان اعتراض کردیم.
وی ادامه داد: ما گریه میکردیم و میگفتیم چرا شما باید بروید؟ و چرا کسی دیگری نمیرود؟ ایشان گفتند که من اگر میروم، برای آزادی انسانها میورم و بعد وقتی که به سفر رفت، آنجا یک نامهای نوشت. حاج قاسم نوشتن را خیلی دوست داشت و چون کم با خانواده بود اما کیفیت روابطش با خانواده خیلی خوب بود. وقتی نبود هم، هر یک از ما دخترها دفتری داشتیم که با خودش میبرد و در اون بحبوحه نبرد و در آن شلوغیها و حوادث، لحظهای را که خلوت میکرد، برای داشتن ارتباط با خانواده، برای ما مینوشت.
سلیمانی افزود: هر بار که میرفت دفتر یکی از دخترها را با خودش میبرد. آن بار، دفتر فاطمه خانم را با خودش برده بود و برای او نوشته بود. نامه خیلی زیبایی نوشته بود و آن سوالی که قبل از رفتنش از ایشان پرسیده بودیم، آنجا که رسیده بود، فراغتی پیدا کرده بود و در آن فاصله چند ساعته، نوشته بود.
وی اضافه کرد: پدر در بخشی از آن نامه نوشته بودند: «عزیزم من متعلق به آن سپاهی هستم که نمیخوابد و نباید بخوابد تا دیگران در آرامش بخوابند؛ بگذار آرامش من فدای آرامش آنان بشود؛ دختر عزیزم شما در خانه من در امان و با عزت و افتخار زندگی میکنید؛ چه کنم برای آن دختر بی پناهی که هیچ فریادرسی ندارد و برای آن طفل گریان که هیچ چیز ندارد و همه چیز خود را از دست داده است؛ پس شما مرا نذر خود کنید و به او واگذار نمایید؛ بگذارید بروم. چگونه میتوانم بمانم در حالی که همه قافله من رفته است. من جا ماندهام. دخترم خیلی خستهام. 30 سال است که نخوابیدهام اما دیگر نمیتوانم؛ نمیخواهم بخوابم؛ من در چشمان خود نمک میریزم که پلکهایم جرات بر هم آمدن نداشته باشد؛ تا نکند در غفلت من آن طفل بیپناه را سر ببرند؛ وقتی فکر میکنم آن دختر هراسان تویی، نرجس است، زینب است و آن نوجوان و جوان در مسلخ خوابانده که در حال سر بریده شدن است، حسینم یا رضایم است، از من چه توقعی دارید؟ نظارهگر باشم؟ بیخیال باشم؟ تاجر باشم؟ نه من نمیتوانم اینگونه زندگی بکنم.»
در بیان رشادت رزمندگانمان در دفاع از ایزدیها کمکاری شده است عضو شورای شهر تهران با بیان اینکه در ارتباط با نبرد رزمندگان ایرانی در دفاع از ایزدیها واقعا کم کاری شده، اظهار داشت: ما درباره اینکه نشان بدهیم که چقدر بچههای ما آنجا تلاش کردند، کمکاری کردیم. ایزدیها نه مسلمان بودند و نه مسیحی؛ نه شیعه بودند و نه سنی؛ ولی انسان بودند و آن اتفاقات وحشتناک درباره آنها اتفاق افتاد.
وی اضافه کرد: شهید سلیمانی میگفتند وقتی ما برای آزادی مردم میرفتیم، آمریکاییها وقتی میدیدند ما داریم پیروز میشویم، برای داعش خط آتش درست میکردند که او بتواند از فرصت استفاده کند و به حملاتش ادامه دهد؛ خب ما در این حوزه کم کار کردیم. ما باید نشان میدادیم که حضور ما در منطقه برای حفظ و نجات شرافت و انسانیت بود و این به لحاظ فرهنگی، جای کار کردن دارد.
اساسیترین مسأله حضور مردم و عدم فاصلهگرفتن از اصول است نرگس سلیمانی با اشاره به این سخن حاج قاسم که حفظ جمهوری اسلامی را از اوجب واجبات دانست، بیان داشت: فکر میکنم از اساسیترین مسائلی را که باید به آن دقت داشته باشیم، نیروی حضور مردم و عدم فاصله گرفتن از اصول اولیه انقلاب است. اول در مورد حضور مردم صحبت میکنم. هرجا مردم ما حضور پیدا کردند، ما با قدرت بیشتر توانستیم فعالیت کنیم. انقلاب با حضور میلیونی مردم به سرانجام رسید؛ در زمانی که جنگ به ما تحمیل شد و در دفاع مقدس این حضور میلیونی مردم بود که در قالب بسیج توانست آن رشادتها را رقم بزند. پس بحث توان و نیروی مردمی از موضوعات اصلی است. نکته دوم، دور نشدن از اصول است؛ خب اصول ما چیست؟ اصول ما استقلال آزادی جمهوری اسلامی است. اصول ما ولایت فقیه است و ما باید امروز به این مسئله دقت داشته باشیم؛ ما هرجا از اصول فاصله بگیریم، دچار آفت و خسران و مشکل میشویم که انشاءالله یک چنین چیزی اتفاق نیفتد.
اخلاص در مردمداری؛ دلیل محبوبیت حاج قاسم در میان مردم فرزند شهید سلیمانی دلیل محبوبیت پدرش در میان مردم را پاکبازی و راستبازی او دانست و توضیح داد: حاج قاسم خصوصیات اخلاقی زیادی داشت اما مهمترین خصلت او اخلاص او در همه مسائل بود. اخلاص او در مردمداری او بود؛ اخلاص او در روش و منش و رفتارش بود؛ او به معنای واقعی کلمه اخلاص داشت؛ در مکتب حاج قاسم مسائلی هست که روش و زندگی او بود و ما این را در تربیت خودمان هم میدیدیم؛ یعنی به کار میبرد. من فکر میکنم که آن صحبت حاج قاسم که این دختر کم حجاب هم دختر من است، اینها جامعه من هستند، از روی اخلاص صحبت میکرد؛ بدون سیاسیکاری؛ او از ته دل صحبت میکرد؛ کما اینکه در تربیتشان هم اینطور بودند.
وی با ذکر خاطرهای ادامه داد: در سفری به شمال، در یک جایی برای استراحت ایستادیم و از قضا آنجا لوکیشن یک فیلم بود؛ خب من خیلی کوچک بودم و آن موقع حجابم، حجاب کاملی بود. فکر میکنم هفت ساله بودم. برای تجدید وضو با مادرم رفتم و آنجا دو تا از خانمهای بازیگر من را دیدند و خیلی به من ابراز محبت کردند و نوازش کردند. من در عالم کودکی خودم احساس میکردم نسبت به آنها برتری خاصی دارم چون از نظر خودم حجابم با آنها متفاوت بود. به همین دلیل، صورت خوبی نشان ندادم و شاید اخم کردم.
سلیمانی افزود: مادرم این را در بازگشت، برای پدرم تعریف کرد. ایشان به من چیزی نگفتند و من را توبیخ نکردند. خیلی ساده و آرام بلند شدند جعبه شیرینی که آنجا بود را برداشتند و گفتند با من بیا و مرا با خودشان نزدیک چادری که بازیگرها آنجا بودند، برد و به من گفتند برو این شیرینی را به خانمهای بازیگر تعارف کن. من آن روز منظور پدرم نشدم اما میخواهم بگویم که اصل تربیتی بود. یعنی حاج قاسم در آنچه که میگفت اخلاص داشت. واقعاً اخلاص داشت و این را در وجود خودش تربیت کرده بود و به وجود آورده بود. من به جرأت میتوانم قسم بخورم که همین سالهای آخر میشد این را به وضوح دید که نَفس، در دست حاج قاسم اسیر است. حاج قاسم اسیر نفس نبود. از هرچه که ظواهر دنیا بود، دوری میکرد. از هر چیزی که او را از اساسی که 40 سال واقعاً برای آن زحمت کشیده بود، 40 سال خودسازی کرده بود، دوری میکرد.
حاج قاسم واقعا برای وصل کردن آمده بود فرزند شهید سلیمانی درخصوص تلاش ایشان برای ایجاد «وفاق» بیان داشت: حاج قاسم واقعا برای وصل کردن آمده بود. برای نقطه اتصال شدن و در نامه خودش هم خطاب به سیاسیون همین را میگوید که فارغ از نگاه سیاسی و علایق سیاسی، باید در مورد یک مسئله اتفاق نظر داشته باشیم و آن اصل ولایت فقیه است که همان اهداف اصلی انقلاب اسلامی است.
حاج قاسم هر جا احساس میکرد به کسی اجحافی شده و یا دلی شکسته شده، برای دلجویی پیش قدم میشد وی افزود: ایشان معتقد بود که نباید در اصول اختلاف کنیم. خب اصول هم مشخص است. لذا حاج قاسم هر جا احساس میکرد به کسی اجحافی شده و یا دلی شکسته شده، خودشان پیش قدم میشد. حتی شاید به ایشان ارتباط هم نداشت اما پیشقدم میشد؛ چون ایشان میگفتند اینها بچههای انقلاب و بچههای جنگ هستند و سعی میکردند دل اشخاص را به دست بیاروند و دلها را به هم نزدیک کنند. ایشان سعی میکرد روابط انسانها را با هم درست کند و واقعا حاج قاسم اگرچه آدم سیاسی نبود، اما واقعا سیاستمدار بود.
سلیمانی خاطرنشان کرد: حاج قاسم فارغ از مسائل، سیاسی کاری نمیکرد اما سیاست را میشناخت؛ و حقیقت رفتارش حقیقت وصل بود؛ همین بحثی که شما میکنید به اسم وفاق، واقعا همینطور است؛ ایشان بین عزیزانی که بنا به هر دلیلی به هر صورت درگیر امتحانی شدند یا در حقشان کم لطفی شده بود، نقطه اتصال میشد و سعی میکرد از دلشان در بیاورد و با آنها ارتباط میگرفت. خیلی هم به ایشان ایراد میگرفتند. اینطور نبود که اگر کاری انجام میداد مورد شماتت برخی قرار نگیرد؛ اما معتقد بود هر کس که برای این نظام و برای انقلاب و برای این کشور کاری انجام بدهد، من دست او را میبوسم.
ماجرای تماس حاج قاسم با خانم بازیگری که در خارج از ایران برای او مشکلی ایجاد شده بود یک خانم بازیگر که الان خارج از ایران زندگی میکند، پیغام داده بود که من آقای سلیمانی را به عنوان یک قهرمان ملی دوست دارم؛ این را به ایشان اطلاع داده بودند. ایشان گفته بود که با او تماس بگیرید من صحبت میکنم با این خانم و به ایشان اینطور گفته بودند که مادر هر جا که هستید، پرچم کشورت را بالا نگه دار و برای وطنت تلاش کن. نگاه حاج قاسم این بود هر کس برای این کشور و برای این نظام و برای این مملکت، هر قدمی که برمیدارد، دستش را باید بوسید و این نگاه، نگاه ارزشمندی است.
عضو شورای شهر تهران بااشاره تأکید شهید سلیمانی بر پیادهسازی دیدگاه رهبر انقلاب مبنی بر جذب حداکثری و دفع حداقلی گفت: ما باید کار را ریشهای و درست انجام بدهیم. ما باید کار را با همان نگاه جذب انجام بدهیم. واقعا باید سرباز بود و پشت ولی فقیه بود؛ یعنی نباید جلوتر از ولی فقیه رفتار کنیم. باید پرچم را نگاه کنیم و ببینیم امروز پرچم ولی فقیه کجا را نشان میدهد و ما به همان سمت باید برویم. واقعاً حاج قاسم سرباز ولایت بود و کاری که انجام میداد را سعی میکرد بر اساس منافع کشور و منافع ملت و جامعه باشد. او در این راه خیلی خوب تلاش میکرد؛ کما اینکه در بدرقهای هم که انجام شد، همه مردم از همه اقشار جامعه حضور داشتند و واقعاً ایشان را دوست داشتند.
هر وقت از سوی نَفس احساس خطر میکرد، به دیدن خانواده شهدا میرفت وی با اشاره به محبوبیت حاج قاسم در میان مردم و توجه ایشان به مراقبت از هوای نفس در این خصوص اذعان کرد: گاهی اوقات که مثلاً فراغتی برای ایشان پیش آمد و در شهر میماندند، بیقرار میشدند؛ پشت میزنشینی ایشان را بیقرار میکرد و خودشان را به دیدار خانواده شهدا میرساندند تا نفسشان را در دست داشته باشند و اخلاصشان را کنترل کنند. فردی در این سطح از مقام و منصب و محبوبیت، احتمال لغزش و امتحان بسیار دارد. زمانی که احساس خطر میکرد، اولین کاری که میکرد به دیدن خانواده شهدا میرفت.
پدرم ما را از هیچ فعالیتی منع نکردند نرگس سلیمانی با بیان اینکه پدرم هرگز ما را از هیچ فعالیتی منع نکردند، گفت: ما بنا به اقتضای شرایط شغلی ایشان مراعات میکردیم و هیچ یک از ما مناصب دولتی نداشتیم اما همه ما فعالیتهای اجتماعی خودمان را داشتیم. نکتهای که داشت این بود که چون ایشان به هر صورت، کارش مسئله مهمی بود، درگیریهای ذهنیاش خیلی زیاد بود و احتمال خدایی نکرده سوء استفاده از حضور فرزندانش در مناصب دولتی زیاد بود، بنابراین ما خودمان سعی میکردیم مسئله را به عنوان حمایت از شغل پدرم و از حریم ایشان رعایت بکنیم و هیچ وقت به دنبال این مسئله در زمان حیات ایشان نبودیم، برای اینکه ایشان آسیبی نبیند و بتواند به راحتی فعالیتشان را انجام بدهد؛ وگرنه ایشان خودشان هیچ وقت ما را منع نکردند.
حاج قاسم شجاعت را در مکتب امام یاد گرفته و در مکتب حضرت آقا به اوج رسانده بود وی با اشاره به این ویژگی شخصیت حاج قاسم که در مقام یک فرمانده میدان همواره شجاعانه در خط مقدم و جلوتر از همرزمانش حضور مییافت، اظهار داشت: این شجاعت چیزی بود که ایشان در مکتب امام یاد گرفته و در مکتب حضرت آقا به اوج خودش رسانده بود و اساساً یک مسلمان شیعه حضرت علی (ع) باید همینطور باشد. باید شجاعت داشته باشد. اگر شما جایی صدای مظلومی را شنیدید و به آن صدا پاسخ ندادید، حالا اینکه آن مظلوم مسلمان باشد یا هر دین و آیین دیگری داشته باشد، اصلا موضوعیت ندارد؛ بحث سر مظلومیت است؛ اگر شما صدای مظلومی را شنیده باشید و به آن صدا پاسخ ندهید، آن وقت است که باید در دین شما و در نگاه شما نسبت به اخلاقیات تردید کرد و حاج قاسم جزو شاگردان خوب این مکتب بودند.
اقتصاد و معیشت مسأله روز جامعه است این عضو شورای شهر تهران، مهمترین مسأله امروز مردم را مسئله اقتصاد و معیشت دانست و افزود: ما کشوری غنی از منابع ارزشمند داریم اما چه اتفاقی میافتد که امروز مردم درگیر مسائل معیشتی هستند؟ ما در کنار دستاوردهای ارزشمندی که داشتیم اما با برخی از آرمانهای اصلی انقلاب هنوز فاصله داریم که یکی از آنها بحث عدالت در تخصیص و مدیریت منابع و مواهب است. بحث استفاده از اشخاص نُخبه به جای اشخاص نَخبه است؛ اشخاصی که وقتی به آنها ایرادی هم گرفته بشود، سرنخش جای دیگری را به صدا در میآورد و نگران میکند. این عدم نخبهگراییها و سوء مدیریت که متأسفانه در بخشهایی پیش میآید، باعث میشود امروز وضعیت معیشت مردم ما به این شکل بشود.
نباید از مدیریت جهادی و نگاه جهادی فاصله بگیریم وی تأکید کرد: این کشور صاحب ثروتهای زیادی است اما چرا ما امروز درگیر مسائل انرژی هستیم؟ یکی از مسائلی که باید به آن دقت کنیم، بیرون آمدن از توجه به یکی از انواع انرژی است که میتواند به حل مسئله امروز ما کمک کند. ما مواهب زیادی داریم. ما یک کشوری هستیم که بیشتر جغرافیای آن را بیابان در بر گرفته اما آیا واقعا این بیابانها تهدید است؟ من فکر میکنم اینها خودشان فرصت هستند. فرصتهایی برای اینکه انرژیهای پاک و تجدیدپذیر را به چرخه درمیآورد. پس باید از نگاه تک بعدی به استفاده از انرژیهای فسیلی خارج بشود و مواهبمان بین مردم به عدالت تخصیص پیدا کند. باید نخبگان در جامعه به کار گرفته شوند به جای اشخاص نَخبه. ما نباید از مدیریت جهادی و نگاه جهادی فاصله بگیریم تا انشاءالله بتوانیم مسائل مختلف را حل کنیم.
شهید سلیمانی فقر را دلیل ایجاد و رشد ناامنی در برخی مناطق کشور میدانست سلیمانی با اشاره به تلاشهای حاج قاسم در برقراری امنیت در شرق کشور بیان داشت: ایشان معتقد بود چرا در یک جامعهای این اتفاق میافتد؟ چرا اشرار در یک بخش از کشور بیشتر میتوانند به وجود بیایند و رشد کنند؟ یکی از دلایلی که ایشان معتقد بود، وجود فقر است. ایشان معتقد بود که باید بحث زندگی و معیشت مردم را اصلاح کند و کمک کند به این موضوع و برای همین هر وقت آنجا عملیاتی انجام میداد، یکی از چیزهایی که بررسی میکرد، این بود که مردم آنجا چه نیازهایی دارند. این مردم معمولا مسائلشان مناطق روستایی و عشایری بود. اگر مشکل آب داشتند، کمک میکرد که حل شود؛ اگر بحث زمین داشتند، کمکشان میکرد؛ لذا اینطور نگاه میکرد که باید ریشهای به مسائل نگاه کرد و حل کرد. اینطوری هم عمل میکردند.
عشایری که برای تشکر از برقراری امنیتشان، به مراسم ختم مادر حاج قاسم آمدند وی اضافه کرد: من خاطرم هست زمانی که مادربزرگم، مادر ایشان فوت کرده بودند، در جلسه مراسم ایشان، دیدم خارج از مهمانها کسانی آمدند که لباسهای محلی متفاوتی دارند و با زبان و گویش دیگری صحبت میکنند. وقتی که سوال کردیم که اینا چه کسانی هستند، گفتند عشایر آن قبایلی هستند که حاج قاسم به آنها کمک کرده و مشکل زندگی و معیشتشان را حل کرده بود و آن محل را از اشرار پاک کرده و امنیتشان را برگردانده بود. این نشان میداد که اگر کاری را ریشهای انجام بدهیم چقدر میتواند در زندگی مردم اثرگذار باشد.
حاج قاسم تکلیف محور بود فرزند شهید سلیمانی در خصوص نگاه ایشان به شکست و پیروزی نیز گفت: شخصیت حاج قاسم تکلیف محور بود و توکل زیادی هم داشتند. واقعا انسان متوکلی بودند. معتقد بودند آنچه که پیش بیاید خیر است. یک جمله مشهور داشتند که میگفتند "یقیناً کلهم خیر" هرچه که پیش بیاید خیر است. درگیر شکست و پیروزی نبودند و از شکستها ناامید نمیشد. از شکستها پلی برای پیروزی میساختند و نگاهشان واقعاً نگاه تکلیف محوری بود. نگاهشان این بود که اگر تکلیفی به ایشان محول شده، به چه شکل بتوانند به خوبی انجامش بدهند و خودشان را وقف آن تکلیف میکردند. من فکر میکنم این جز خصوصیات بارز شخصیت حاج قاسم بود.
در تبیین ارزشها و آرمانها به کار فرهنگی عمیق نیاز داریم نرگس سلیمانی با اشاره به دغدغههای فرهنگی پدر اظهار داشت: پدرم نظرشان این بود که در مورد دفاع مقدس واقعا کارهای ویژهای انجام شده و جا دارد که بیشتر انجام شود و هر وقت یک فیلم، یک سریال یا مستندی در مورد مسائل انقلاب و دفاع مقدس تولید میشد، خیلی علاقهمند بود و تا جایی که میشد پیگیری میکرد. فکر میکنم فیلم پیامبر بود که من خاطرم هست به لوکیشن فیلم هم رفتیم و در اکرانهایی که دعوت که میکردند، حتما شرکت میکرد.
وی خاطرنشان کرد: فرهنگ برای ایشان حوزه بسیار مهمی بود به لحاظ اینکه فرهنگ با روح جامعه ما آمیخته است و ما اگر بخواهیم کاری را عمیق در جامعه انجام بدهیم و اگر بخواهیم مردم را با ارزشها و باورهایمان آشنا کنیم، کار فرهنگی قوی بهترین وسیله برای انجام آن است. چه در مسائل روز مثل حجاب که قطعاً کار فرهنگی قوی میتواند بسیار اثرگذار باشد و چه مسائل مختلف دیگری که تبیین مکتب بزرگان و تبیین مکتب حضرت امام هست، حضرت آقا، شهدای والامقام ما و خود شهید سلیمانی، قطعاً مسائل فرهنگی میتواند اثرگذار باشد.
اگر از اصل مدیریت و کار جهادی فاصله بگیریم، دچار آفت میشویم عضو شورای شهر تهران در پاسخ به این سوال که در این 45 سال چقدر در مسیر مکتب امام، شهدا و رهبری حرکت کردیم؟ گفت: انقلاب ما از زمان حیاتش مانند همه نظامهای سیاسی دیگر، فراز و فرودهای مختلفی را تجربه کرده است؛ نه هر فرازی به منزله موفقیت کامل هست و نه هر فرودی خدایی نکرده به منزله شکست است. ما بعد از انقلاب 8 سال جنگ تحمیلی و دفاع مقدس را داشتیم. بعد از آن سختترین و شدیدترین تحریمها را داشتیم. به هر حال یک نکته را حضرت آقا در بیانیه گام دوم میفرمایند که آفت جامعه اسلامی تحجر و دور شدن از اهداف و اصول است. هر وقت اگر ما خدایی نکرده از اصولمان کمی فاصله بگیریم، دچار آفت میشویم. اگر ما از اصل مدیریت و کار جهادی فاصله بگیریم، دچار آفت میشویم. اگر ما از اصولمان فاصله بگیریم دچار آفت میشویم و من فکر میکنم که علاوه با اینکه ما دستاوردهای زیادی داشتیم در طول انقلاب، اما هنوز برای رسیدن به افقی که حضرت امام در انقلاب در نظر داشت، راه داریم که انشاءالله بتوانیم با حل مسائل و مشکلات به آن دست پیدا بکنیم.
روایت علاقه عمیق حاج قاسم به شهید کاظمی/ شوخی همسایه دیوار با دیوار با عطسهکردن شهید سلیمانی وی با اشاره به علاقه عمیق حاج قاسم به شهید کاظمی گفت: شهید کاظمی ارتباط عاطفی خیلی قوی با حاج قاسم داشتند. مانند دوتا برادر و دو دوست نزدیکتر از برادر بودند. ما خیلی خاطرات مشترکی با هم داریم و خیلی سفرها را معمولاً ایشان تنها انجام نمیداد و اگر جایی میخواستیم برویم و مسافرتی پیش میآمد، حتما خانواده شهید کاظمی هم بودند و دوستان دیگری که میآمدند. ارتباط خیلی نزدیکی داشتیم و همسایه دیوار به دیوار بودیم. حاج قاسم صدای عطسه خیلی بلندی داشت و وقتی عطسه میزد، یک وقتهایی شهید کاظمی -خدا رحمتش کند - اگر در حیاط نشسته بود، عافیت را از تو حیاط میگفت. خیلی ارتباط عاطفی نزدیکی داشتند و واقعا بعد از شهادت ایشان خیلی غصهدار شدند.
حاج قاسم در روزهای آخر خودش را از علایق دنیا دور میکرد نرگس سلیمانی با اشاره به علاقه زیاد حاج قاسم به نوههایش گفت: پدرم قبل از شهادتشان، تمام چیزهایی که ایشان را به دنیا متصل میکرد را دور کردند. من خاطرم هست روزهای آخری که ایشان در سفر بودند و قبل از شهادتشان، ایشان هر وقت تماس میگرفتند، حال بچهها و نوهها را حتماً میپرسیدند اما در آن روزهای آخر دیگر در مورد بچهها صحبت نمیکردند و هرچند ما سعی میکردیم تعریف کنیم که بچهها دارند چکار میکنند، میدیدیم که ایشان دائماً ذکر میگویند و لا اله الا الله و الله اکبر میگفتند.
وی افزود: انگار نمیخواست خدایی نکرده به نظر خودش در آن لحظه که باید اینجا باشد، احساس کند که ای کاش من جای دیگری بودم و این واقعاً خیلی کار سختی است. اینکه آدم در حالی قرار بگیرد که تصمیم بگیرد واقعا همه آنچه را که دارد برای هدفی که هدف والایی است و آن، هدف انسانیت است و ارزش آن هدف، شرف و آزادگی انسانها است، پشت سر بگذارد. من فکر میکنم که ایشان در مکتب انقلاب خوب تربیت شده بود.
از عظمت حضور کرمانیها در وداع با شهید سلیمانی متحیر شدیم فرزند ارشد شهید سلیمانی درخصوص وداع باشکوه مردم کرمان با نگین سلیمانی خود و عشق و علاقه آنها به شهید سلیمانی بیان داشت: وقتی ما به گلزار شهدای کرمان رسیدیم، مردم در کوهها اتراق کرده بودند و کرمان که جای خودش، از همه جا آمده بودند؛ جوری که کرمان دیگر اصلا ظرفیت جمعیت را نداشت. ما وقتی مردم را در کوهها میدیدیم که ایستادند و در کوههای صاحبالزمان جمع شدند و کرمان مملو از مردم است، مردمی که برای بدرقه آخر آمدند، واقعاً یک لحظه از حال خودمان خارج میشدیم و واقعا متحیر میشدیم که چطور میتواند یک انسان، آنقدر خودش را بسازد و در دلهای مردمش محبوب شود و آنقدر در رفتار و منش اخلاص داشته باشد که مردم را از اقصی نقاط کشور جذب خودش کند و مردم اینطور در سرمای دی ماه و در سرمای کویر در کوهها منتظر بمانند تا آخرین وداع خودشان را با حاج قاسم انجام بدهند. این برای ما هم واقعاً افتخار است و البته دین بزرگی به گردن ما است که انشاءالله بتوانیم اگر در جایی هستیم و میخواهیم کاری انجام بدهیم، به درستی و به خوبی و همانطور که لیاقت محبت این مردم است، انجام دهیم.
اگر حاج قاسم امروز در میان ما بود مهمترین توصیهاش به «وحدت» بود عضو شورای شهر تهران، «وحدت» را مهمترین توصیه حاج قاسم در زمان کنونی دانست و تأکید کرد: حاج قاسم اگر امروز حضور داشت، مهمترین دغدغهاش «وحدت» در جامعه بود. چه جامعه اسلامی و چه جامعه خودمان. وحدت حول ارزشها و باورها و حول محور ولایت فقیه، چیزی است که توصیه میکردند. ما امروز درگیر غم لبنان و فلسطین هستیم چرا امروز این اتفاقها در حوزه مقاومت افتاده است؛ همه اینها ناشی از این است که مهمترین نیاز امروز جامعه اسلامی و نیاز کشور ما، «وحدت» است. باید برای وحدت در جامعه تلاش کرد. هر تلاشی که باید صورت بگیرد، نباید دریغ کرد.
به گزارش جماران، متن کامل این برنامه در پی می آید:
مجری: خوشحالیم که در فصل جدید برنامه حضور، در حسینیه جماران، در خدمت شما هستیم. به مناسبت سالروز شهادت سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی، با سرکار خانم نرگس سلیمانی فرزند ارشد شهید سلیمانی و عضو شورای شهر تهران، همراه خواهیم بود تا به بررسی خاطرات و نظرات این شهید بزرگوار در خصوص مسائل روز بپردازیم. همچنین در مورد ابعاد شخصیتی شهید سلیمانی و نظرات ایشان در مورد امام خمینی (رحمتاللهعلیه) گفت و گو خواهیم کرد. سرکار خانم سلیمانی بسیار خوش آمدید .
نرگس سلیمانی: بسم الله الرحمن الرحیم. مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِیلاً. سلام و عرض ادب دارم خدمت شما و همه دوستان و همکاران و همه هموطنان عزیزی که این برنامه را تماشا میکنند.
مجری: برای من صحبت کردن در مورد حاج قاسم بسیار سخت است و برای مردم ایران نیز به دلیل علاقه مفرطی که به حاج قاسم عزیز دارند، اینگونه است. اما ابعاد وجودی حاج قاسم عزیز هر چه بیشتر باز شود، باز هم کم است؛ چرا که شخصیت ایشان بسیار گسترده است. اما کلام را از اینجا آغاز کنیم که در سال 58 ـ 59 قلب خیلیها به خصوص حاج قاسم سلیمانی به دلیل وجود امام (ره) به تپش میافتاد. شما اینجا آمده بودید؟
نرگس سلیمانی: بله.
مجری : خاطرات شما از اولین دیدار با امام خمینی (ره) به چه سالی بازمیگردد؟
نرگس سلیمانی: من نیز مانند فرزند هر خانواده ایرانی و انقلابی که عکسهای حضرت امام (ره) در منزل بود، با چهره ایشان آشنا بودم ولی اولین و آخرین باری که سعادت زیارت حضرت امام را داشتم، در سال 1365 بود. من سه ساله بودم و به همراه پدر و مادرم به تهران و حسینیه جماران آمدیم. پدرم مرا روی شانه بلند کرد و حضرت امام با دست پر مهرشان سر مرا نوازش کردند.
مجری: حاج قاسم در یکی از خاطرات خود اشاره کردهاند که اولین بار در سال 56 سفری به مشهد داشتند و اولین بار نام امام خمینی را آنجا شنیدند. آیا جزئیاتی از این خاطره دارید؟
نرگس سلیمانی: بله، ایشان بعد از اینکه به کرمان آمدند، در سن 13 ـ 14 سالگی به پیشنهاد یکی از اقوامشان، در جلسات تفسیر قرآن مرحوم حاجآقای حقیقی که از روحانیون معتمد و محبوب شهر کرمان بودند، شرکت کردند و با مفاهیم انقلاب آشنا شدند. در سفری که به مشهد داشتند، این آشنایی بیشتر میشود و عکسی از امام به دست ایشان میرسد؛ تعبیری که ایشان از این لحظه دارند این است که گفتند «این عکس را به سینهام فشردم و حس کردم که باید از این عکس مراقبت کنم.» در بازگشت به کرمان و به روستای زادگاهشان، اولین سخنرانی خود را در مورد حضرت امام در مدرسه روستا انجام میدهند.
مجری: چند سالشون بوده؟
نرگس سلیمانی: 16 سال؛ شاید همه تصاویر سیل
خوزستان را که شهید سلیمانی برای کمک به مردم به آنجا رفته بودند و تصویری از یک پدر عزیزی که تمام زندگیاش در سیلاب غرق شده بود و عکس حضرت امام را به سینه فشرده بود و بیرون از خانه ایستاده بود را دیده باشند؛ حاج قاسم از خودرو پیاده شده و به سوی آن عزیز میرود و او را در آغوش میگیرد؛ من فکر میکنم این احساس خودش بود؛ احساس همان پسر بچه 16 سالهای که عکس امام را به سینه فشرده بود.
مجری: امام در ابتدای نهضت انقلاب اسلامی در سال 42 میفرمودند که سربازان من کسانی هستند که اکنون در گهوارهها هستند؛ قطعا یکی از خوشنامترین و بهترین سربازان ایشان پدر شما شد. حس حاج قاسم به امام چگونه بود؟ یکی از جملات حاج قاسم این است که میگویند مهمترین هنر خمینی عزیز این بود که اوّل اسلام را به پشتوانه ایران آورد و سپس ایران را در خدمت اسلام قرار داد .
نرگس سلیمانی: ایشان تعابیر زیادی درخصوص حضرت امام دارند ولی یکی از تعابیری که من بسیار جذب آن شدم و فکر میکنم که این تعبیر شهید سلیمانی برگرفته از سخنان حضرت آقا هست، اینطور میگویند که من فکر میکنم که خون شهدای ما با برکتترین بود و حس میکنم که اصلاً اراده الهی بر این است که این انقلاب و این جمهوری اسلامی در همه صحنهها پیروز شود و عزیز بماند و دلیل اساسی آن هم حضرت امام (ره) بود. امام فقط فقیه نبود؛ به تعبیر مقام معظم رهبری که به نظر من بالاترین تعبیر را به کار بردهاند و کس دیگری هم جرأتش را ندارد که اینطور تعبیر کند، فرمودند که بعد از معصومین، امام (ره) بینظیر بود. بعد از معصومین ما بسیاری از اصحاب و امامزادگان و شخصیتها و وابستگان به ائمه را داریم، اما به نظر من حقیقیترین ادعایی است که یک فقیه و یک کسی که با امام نیز زندگی و ایشان را خوب درک کرده است، نسبت به امام ابراز کردند؛ بنابراین ما در پایهگذاری یک طهارتی داشتیم و آن امام بود. امام یک شخصیتی بود که این طهارت را در همه فکر و افکار خودش و در مبارزات خودش داشت و در آن هیچ کجا العیاذبالله جهل، خودخواه، منیت و نفسانیت وجود نداشت. من فکر میکنم که منظور حاج قاسم، از این طهارت در منش، بینش و روش حضرت امام در رهبری انقلاب بود که به نظر میرسد در ذهن حاج قاسم جزو بالاترین تعابیر مطرح شده است.
مجری: یک جایی نیز حاج قاسم در سخنرانی در 22 بهمن 96 در گیلان میفرمایند که امام یک تعریف جدیدی از جهاد اکبر بیان کردند که خیلی نزدیک به تعریف معصوم علیه السلام است؛ ولی امام باب عشق و محبت را در جهاد اکبر باز کردند و رزمندگان ما جوری دیگری این عشق و محبت را درک کردند و با آن تربیت شدند. من وقتی این جمله را خواندم، یاد خاطراتشان از شهید «یوسف الهی» افتادم و تعابیری که در مورد ایشان داشتند .
نرگس سلیمانی: بله درست است؛ ایشان شهید یوسف الهی را خیلی دوست داشتند. ایشان جوان بودند که به شهادت رسیدند و آنطور که حاج قاسم تعریف میکرد، جوان صاحب کرامتی بودند و در واقع خیلی در جبهه حضور معنوی ایشان موثر بود. بابا خیلی با ایشان احساس نزدیکی و از حضورشان احساس آرامش میکردند. من هم ایشان را چندین بار دیده بودم؛ خیلی مهربان و دوست داشتنی بودند و عکسهای زیادی با ایشان دارم. این سعادتی بود که در آن دوره نصیب من شد.
مجری: شما در آن موقع جبهه هم میرفتید؟
نرگس سلیمانی: من تقریباً از 40 روزگی آن طور که میگویند تا پایان جنگ در اهواز زندگی کردم و خاطرات زیادی از آن دوران داریم. شاید این اولین بار باشد که میگویم؛ ما آنجا در یک هتلی زندگی میکردیم که خیلی از بچههای سپاه هم آنجا زندگی میکردند. یک هتلی که محل اقامت خانوادهها بود؛ یک اتاق بود با یک گاز و یخچال و یک تلویزیون کوچک. خاطرم هست یک زمان ما جابجا شده بودیم و در یک شهرکی مستقر بودیم که دمدمای صبح و نزدیک اذان، بمباران شد و منزل ما هم جزو جاهایی بود که مورد ترکش قرار گرفت و مادرم، من و دایی من که آنجا بود، مجروح شدیم و ما را منتقل کردند اما این باعث نشد که ما از اهواز برگردیم.
مجری: یعنی به بیمارستان منتقل شدید؟
نرگس سلیمانی: بله به بیمارستان اهواز منتقل شدیم و تا آخر جنگ هم در اهواز بودیم.
مجری: شنیدم به حاج قاسم عمو میگفتید؟
نرگس سلیمانی: خب حاج قاسم خیلی دیر به دیر میآمدند و من هم خیلی بچه بودم. عموهای زیادی اطراف ما بودند منظورم دوستان بابا هست و از طرف دیگر، ایشان را هم دیر به دیر میدیدیم. وقتی من به ایشان میگفتم عمو، ایشان ناراحت میشد و برای اینکه جبران کند، زمانی که در باید در محدوده خارج از خط مقدم حضور پیدا میکردند، من را با خودشان به پادگان میبردند و من در یک اتاقی در کنار ایشان میماندم تا ایشان به کارهایشان میپرداختند و آخر شب برمیگشتیم و برای اینکه مرا خوشحال نگه دارد و راضی شوم دوباره با او به پادگان بروم، دور یک میدانی که یک آبنمای رنگی داشت، چندین بار با ماشین میچرخید تا من این آبنمای رنگی را ببینم. بعد پیاده میشدیم و در آن فضای پارک قدم میزدیم و با هم را میگذراندیم که مثلاً این جذابیت باعث شود که من دوباره فردا با او بروم و خسته نشوم.
مجری: برگردیم به نگاه حاج قاسم به امام (ره). حاج قاسم میگویند که امام، عالِم به روزگار خود بود و خیلی چیزهایی را میدید که شاید بعضی از بزرگان عرصه دین و مراجع با نظرات ایشان موافق نبودند؛ شما در این زمینه خاطرهای از حاج قاسم دارید؟
نرگس سلیمانی: حاج قاسم سرباز ولایت بود؛ امام همچون دریا، آرام و صاحب امواج خروشان انقلاب بود که امثال حاج قاسم و دوستان حاج قاسم در این دریا رشد کردند و به ساحل آرامش ولایتِ بعدی یعنی حضرت آقا، رسیدند. وجود و سلوک حضرت امام در زندگی حاج قاسم به عنوان یک سرباز ولایت تاثیر زیادی داشت. ایشان نکات زیادی را در مورد حضرت امام میگفتند. در ارتباط با شجاعت حضرت امام، درایت و اخلاص حضرت امام و من فکر میکنم بالاترین تعبیر همین تعبیری بود که درباره منش و بینش و روش حضرت امام (ره) بیان کردند که برگرفته از صحبت حضرت آقا بود. فکر میکنم این اوج نگاه حاج قاسم به مسئله به حضرت امام و روش ایشان بود.
مجری: حاج قاسم در یک سخنرانی دیگری در دهه 90 میگویند که امام چرا فرمود که حفظ جمهوری اسلامی از اوجب واجبات است و بعد توضیح میدهند که خب نماز جز واجبات است که اگر قضا شود، میشود خواند، ولی اگر اتفاقی برای جمهوری اسلامی بیفتد، دیگر حتی آن نماز و روزه و واجبات دیگر هم به خطر میافتد .
نرگس سلیمانی: ایشان در وصیتنامه خود اشاره کردند و اگر بخواهم حق مطلب را ادا کنم با اجازه شما به وصیت نامه ایشان رجوع میکنم. حاج قاسم در ارتباط با مسئله مقدس جمهوری اسلامی، خطاب به خواهران و برادران مجاهد خود نکاتی را میگویند؛ چون فعالیت حاج قاسم منطقهای و فرامنطقهای بود، خطابشان به خواهران و برادران مجاهد و در واقع همه زنان و مردان آزاداندیش و آزادیخواه جهان است؛ ایشان میگوید: «ای خواهران و برادران مجاهد من در این عالم! ای کسانی که سرهای خود را برای خداوند عاریه دادهاند! جانها را بر کف دست گرفته و در بازار عشق بازی به شوق فروش آمدهاید! عنایت کنید جمهوری اسلامی مرکز اسلام و تشیع است؛ امروز قرارگاه حسین ابن علی (ع)، ایران است. بدانید جمهوری اسلامی حرم است و این حرم اگر ماند دیگر حرمها میماند؛ اگر دشمن این حرم را از بین ببرد حرمی باقی نمیماند؛ نه حرم ابراهیمی و نه حرم محمدی؛ برادران و خواهرانم! جهان اسلام پیوسته نیازمند رهبری است؛ رهبری متصل و منسوب و شرعی و فقهی به معصوم؛ خوب میدانید منزهترین عالم دین که جهان را تکان داد و اسلام را احیا کرد یعنی خمینی بزرگ و پاک، ولایت فقیه را تنها نسخه نجاتبخش این امت قرار داد.»
این توصیفهای بسیار زیبا و مهمی است که حاج قاسم در مورد حضرت امام میفرمایید و ادامه میدهند « لذا چه شما که بهعنوان شیعه به آن اعتقاد دینی دارید و چه شما که بهعنوان سنّی اعتقاد عقلی دارید، بدانید باید به دوراز هرگونه اختلاف برای نجات اسلام خیمه ولایت را رها نکنید؛ خیمه خیمه رسول الله است، اساس دشمنی جهان با جمهوری اسلامی آتش زدن و ویران کردن این خیمه است؛ دور آن بچرخید؛ والله والله این خیمه اگر آسیب دید بیتالله الحرام، مدینه، حرم مطهر حضرت رسول و نجف، کربلا، کاظمین و سامرا و مشهد باقی نمیماند. قرآن آسیب میبیند».
خب من فکر میکنم شهید سلیمانی توصیف کامل و جامعش را در این سخنان، انجام داد اما در مورد اینکه چرا مردان و زنان مجاهد جهان را خطاب قرار میدهند فارغ از اینکه سنی باشند یا شیعه، خب مگر نه اینکه همه ادیان الهی آمدند تا اخلاق را در جامعه رواج بدهند؟ مگر نه اینکه خداوند به پیامبر ما اینطور میفرماید که من تو را برگزیدم تا مکارم اخلاق را در جامعه گسترش بدهی. خب مسئولیت جمهوری اسلامی به عنوان نظامی که حاکمیت دینی در آن وجود دارد، همین نشر اخلاق باید باشد و هست؛ لذا حرم خوانده شدن آن به معنای حرمت داشتن نظام است و امروز اگر این حرمت حفظ شود، سایر حرمها نیز حفظ میشود. منظور از حرم ابراهیمی، ادیان ابراهیمی هم هست؛ منظور فقط کعبه نیست. جهانبینی او بسیار وسیعتر از اینها بود؛ حتی در نگاه جهادی هم جهان بینی او متفاوت و خیلی گسترده بود که حالا اگر فرصتی شود عرض میکنم.
مجری: حاج قاسم در جایی گفته است که به من میگویند چرا به خط مقدم عراق و سوریه میروی؟ و او میگوید که خب اینها هم مانند زینب من هستند ....
نرگس سلیمانی: ما خودمان هم همین را از او پرسیدیم. شهید سلیمانی اگرچه بدو ورودش به منطقه برای مبارزه با سرطانی مانند داعش پایههای اعتقادی داشت، اما رفته رفته مسائل دیگری هم در او شکل گرفت. وقتی قضیه ایزدیها پیش آمد که شما میدانید ایزدیها در منطقه به نام دیگری هم شناخته میشوند، و آن فجایع غمانگیز و دردمنشانه رقم خورد و تصاویر وحشیانهای که به دنیا مخابره میشد، خب این ما را خیلی نگرانتر از پیش میکرد و ما به ایشان اعتراض کردیم.
مجری: در جمع خانواده ...
نرگس سلیمانی: بله. ما گریه میکردیم و میگفتیم چرا شما باید بروید؟ چرا کسی دیگری نمیرود؟ ایشان گفتند که بابا، من اگر میروم، برای آزادی انسانها میورم و بعد وقتی که به سفر رفت، آنجا یک نامهای نوشت. حاج قاسم نوشتن را خیلی دوست داشت و چون کم با خانواده بود اما کیفیت روابطش با خانواده خیلی خوب بود و استفاده میکرد. وقتی نبود هم، هر یک از ما دفتری داشتیم که با خودش میبرد و در اون بحبوحه نبرد و در آن شلوغیها و حوادث، لحظهای را که خلوت میکرد، برای داشتن ارتباط با خانواده، برای بچهها مینوشت.
مجری: یعنی برای دختر خانمها جدا و آقاپسرها جدا؟
نرگس سلیمانی: نه فقط برای دخترخانمها... و هر بار که میرفت دفتر یکی از دخترها را با خودش میبرد. آن بار، دفتر فاطمه خانم را با خودش برده بود و برای او نوشته بود. نامه خیلی زیبایی نوشته بود که دقیقا توضیح داده بود. آن سوالی که قبل از رفتنش از ایشان پرسیده بودیم را آنجا که رسیده بود، فراغتی پیدا کرده بود و در آن فاصله مثلاً چند ساعته، نوشته بود که به من اجازه بدید نامه را بخوانم. چون نامه آنقدر زیبا و گویا هست که من بخشهایی از آن نامه را میخوانم.
ایشان اینطور ادامه میدهند «اولین بار است که به این جمله اعتراف میکنم؛ هرگز نمیخواستم که نظامی شوم. هرگز از مدررد شدن منظور درجات نظامی، خوشم نمیآید. من کلمه زیبای قاسم را که از دهان پاک آن بسیجی پاسدار شهید برمیخاست، بر هر منصبی ترجیح میدهم؛ دوست داشتم و دارم قاسم بدون پسوند یا پیشوند باشم. لذا وصیت کردم روی قبرم فقط بنویسید «سرباز قاسم» آن هم نه قاسم سلیمانی که گندهگویی است و خورجین را سنگین میکند؛ عزیزم از خدا خواستم همه شریانهای وجودم را و همه مویرگهایم را مملو از عشق به خودش کند؛ وجودم را لبریز از عشق خودش کند؛ این راه را انتخاب نکردم که آدم بکشم؛ تو میدانی من قادر به دیدن بریدن سر مرغی هم نیستم؛ من اگر سلاح به دست گرفتم برای ایستادن در مقابل آدم کشان است نه برای آدم کشتن؛ خود را سرباز در خانه هر مسلمانی میبینم که در معرض خطر است و دوست دارم خداوند این قدرت را به من بدهد که بتوانم از تمام مظلومان عالم دفاع کنم؛ نه برای اسلام عزیز جان بدهم که جانم قابل آن را ندارد نه برای شیعه مظلوم که ناقابلتر از آنم نه؛ بلکه برای آن طفل وحشتزده بیپناهی که هیچ ملجعی برایش نیست، برای آن زن بچه به سینه چسبانده هراسان و برای آن آواری در حال فرار و تعقیب که خط خون پشت سر خود بر جای گذاشته است، میجنگم؛ عزیزم من متعلق به آن سپاهی هستم که نمیخوابد و نباید بخوابد تا دیگران در آرامش بخوابند؛ بگذار آرامش من فدای آرامش آنان بشود؛ دختر عزیزم شما در خانه من در امان و با عزت و افتخار زندگی میکنید؛ چه کنم برای آن دختر بی پناهی که هیچ فریادرسی ندارد و برای آن طفل گریان که هیچ چیز ندارد و همه چیز خود را از دست داده است؛ پس شما مرا نذر خود کنید و به او واگذار نمایید؛ بگذارید بروم. چگونه میتوانم بمانم در حالی که همه قافله من رفته است. من جا ماندهام. دخترم خیلی خستهام. 30 سال است که نخوابیدهام اما دیگر نمیتوانم؛ نمیخواهم بخوابم؛ من در چشمان خود نمک میریزم که پلکهایم جرات بر هم آمدن نداشته باشد؛ تا نکند در غفلت من آن طفل بیپناه را سر ببرند؛ وقتی فکر میکنم آن دختر هراسان تویی، نرجس است، زینب است و آن نوجوان و جوان در مسلخ خوابانده که در حال سر بریده شدن است، حسینم یا رضایم است، از من چه توقعی دارید؟ نظارهگر باشم؟ بیخیال باشم؟ تاجر باشم؟ نه من نمیتوانم اینگونه زندگی بکنم.» خب این را حاج قاسم برای دخترش نوشته است و رسانهای نیست.
مجری: رسانهای نشده؟
نرگس سلیمانی: چرا منتها متأسفانه مانند خیلی کارها، کم کاریهای زیادی را انجام میدهیم در حوزههایی که باید فعالیتهایمان بهتر از این باشد. اما عرض من این است که حاج قاسم این نامه را برای دخترش نوشته، یعنی در خلوتش از اعماق وجودش برای فرزند خودش نوشته است؛ با نهایت صداقت و در آن هیچ تبلیغی یا خدایی نکرده خللی، یا هیچ دروغی وجود ندارد و با صداقت دارد با دختر خودش درد دل میکند. این نشان میدهد که حضور ما در منطقه برای نجات جان انسانها، برای مبارزه با خباثت و زشتیهایی بود که گریبان مردم ما و مردم منطقه و گریبان انسانهای بیگناهی را گرفته بود که هیچ فریادرسی نداشتند.
نمیدانم این را پخش میکنید یا نه، در ارتباط با ایزدیها واقعا کم کاری کردیم؛ ما درباره اینکه نشان بدهیم که چقدر بچههای ما آنجا تلاش کردند، کمکاری کردیم. ایزدیها نه مسلمان بودند و نه مسیحی؛ نه شیعه بودند و نه سنی؛ ولی انسان بودند و آن اتفاقات وحشتناک درباره آنها اتفاق افتاد. ایشان میگفتند وقتی ما برای آزادی مردم میرفتیم، آمریکاییها وقتی میدیدند ما داریم پیروز میشویم، برای داعش خط آتش درست میکردند که او بتواند از فرصت استفاده کند و به حملاتش ادامه دهد؛ خب ما در این حوزه کم کار کردیم. ما باید نشان میدادیم که حضور ما در منطقه برای حفظ و نجات شرافت و انسانیت بود و این به لحاظ فرهنگی، جای کار کردن دارد.
مجری: به عنوان کسی که 36 سال با حاج قاسم زندگی کرد و تمام سختیها و دشواریها از جبهه و جنگ و تا همین اواخر را درک کرده، این تعبیر حاج قاسم که میگوید حفظ جمهوری از اوجب واجبات است، شما به عنوان تحصیل کرده مکتب حاج قاسم و به عنوان فرزند ایشان، این را چطور میبینید و به نظر شما الان وظیفه ما چیست؟
نرگس سلیمانی: من به عنوان یک نسل سومی انقلاب و همنسلان خودم، خصوصاً همه کسانی که وظیفه و مسئولیتی را به عهده گرفتند، فکر میکنم از اساسیترین مسائلی را که باید به آن دقت داشته باشیم، نیروی حضور مردم و عدم فاصله گرفتن از اصول اولیه انقلاب است. اول در مورد حضور مردم صحبت میکنم. هرجا مردم ما حضور پیدا کردند، ما با قدرت بیشتر توانستیم فعالیت کنیم. انقلاب با حضور میلیونی مردم به سرانجام رسید؛ در زمانی که جنگ به ما تحمیل شد و در دفاع مقدس این حضور میلیونی مردم بود که در قالب بسیج توانست آن رشادتها را رقم بزند. پس بحث توان و نیروی مردمی از موضوعات اصلی است.
نکته دوم، دور نشدن از اصول هست؛ خب اصول ما چیست؟ اصول ما استقلال آزادی جمهوری اسلامی است. اصول ما ولایت فقیه است و ما باید امروز به این مسئله دقت داشته باشیم؛ ما هرجا از اصول فاصله بگیریم، دچار آفت و خسران و مشکل میشویم که انشاءالله یک چنین چیزی اتفاق نیفتد.
مجری: حاج قاسم یک ویژگی داشت که همه به آن افتخار میکنیم و باید از او یاد بگیریم و آن هم با مردم بودن به معنای واقعی بود. ما میبینیم که حاج قاسم حتی با که عدهای خیال میکنند، او با آنها زاویه فکری دارد چقدر تعامل میکند؛ حرفشان را گوش میکند یا همان جمله معروفی که ما چقدر در سال 1401 تکرار کردیم و خیلیها گوش نمیکردند که حاج قاسم گفت همه این دخترها با همین شکل و قیافه، فرزندان ما هستند؛ فکر میکنم مقداری از مردم فاصله گرفتیم؛ چه چیزی باعث شد حاج قاسم بین مردم عزیز شود؟
نرگس سلیمانی: من اینطوری شروع میکنم به پاکبازی و راستبازی؛ یا به قولی پاک باش و راست باز و امیر باش. حاج قاسم خصوصیات اخلاقی زیادی داشت اما مهمترین خصلت او اخلاص او در همه مسائل بود. اخلاص او در مردمداری او بود؛ اخلاص او در روش و منش و رفتارش بود؛ او به معنای واقعی کلمه اخلاص داشت؛ در مکتب حاج قاسم مسائلی هست که روش و زندگی او بود و ما این را در تربیت خودمان هم میدیدیم؛ یعنی به کار میبرد. من فکر میکنم که آن صحبت حاج قاسم که این دختر کم حجاب هم دختر من است، اینها جامعه من هستند، از روی اخلاص صحبت میکرد؛ بدون سیاسیکاری؛ او از ته دل صحبت میکرد؛ کما اینکه در تربیتشان هم اینطور بودند. فکر میکنم عید نوروز بود یا تابستان که من کوچک بودم و یک سفری را همراه ایشان به شمال رفتیم.
مجری: از کرمان؟
نرگس سلیمانی: بله کرمان زندگی میکردیم؛ در یک جایی برای استراحت در شمال ایستادیم و از قضا آنجا لوکیشن یک فیلم بود به نام افعی؛ خب من خیلی کوچک بودم و آن موقع حجابم، حجاب کاملی بود و خودم انتخاب کرده بودم و حجابم را دوست داشتم.
مجری: چند ساله بودید؟
نرگس سلیمانی: خیلی افتخار میکرد. فکر میکنم هفت ساله بودم. برای تجدید وضو با مادرم رفتم و آنجا دو تا از خانمهای بازیگر من را دیدند و خیلی به من ابراز محبت کردند و نوازش کردند. من در عالم کودکی خودم احساس میکردم نسبت به آنها برتری خاصی دارم چون از نظر خودم حجابم با آنها متفاوت بود. به همین دلیل، صورت خوبی نشان ندادم و شاید اخم کردم. مادرم این را در بازگشت، برای پدرم تعریف کرد. ایشان به من چیزی نگفتند و من را توبیخ نکردند. خیلی ساده و آرام بلند شدند جعبه شیرینی که آنجا بود را برداشتند و گفتند با من بیا و مرا با خودشان نزدیک چادری که بازیگرها آنجا بودند، برد و به من گفتند برو این شیرینی را به خانمهای بازیگر تعارف کن. من آن روز منظور پدرم نشدم اما میخواهم بگویم که اصل تربیتی بود. یعنی حاج قاسم در آنچه که میگفت اخلاص داشت. واقعاً اخلاص داشت و این را در وجود خودش تربیت کرده بود و به وجود آورده بود. من به جرأت میتوانم قسم بخورم که همین سالهای آخر میشد این را به وضوح دید که نَفس در دست حاج قاسم اسیر است.
حاج قاسم اسیر نفس نبود. من یک توصیفی دارم و میگویم که نفس حاج قاسم در دستش مانند گویهای بازی چینی که در دست باید بچرخانی، اما نباید به هم برخورد کند و صدایی نباید داشته باشد، بود. حاج قاسم نفسش را این شکلی بود مدیریت میکرد. واقعا از هرچه که ظواهر دنیا بود، دوری میکرد. از هر چیزی که او را از اساسی که 40 سال واقعاً برای آن زحمت کشیده بود، 40 سال خودسازی کرده بود، دوری میکرد.
همه ما در روز اول انسانهای متفاوتی هستیم اما انسان مومن کسی است که خودش را تربیت میکند و امروز و دیروزش با هم فرق میکند و خودش را رشد میدهد. حاج قاسم به معنای واقعی کلمه خودش را رشد داد؛ در همین فضای انقلاب حضرت امام، در فضای دفاع مقدس، در فضای دفاع از حرم و انسانیت و شرافت انسان و حقیقتاً آن احساسی که به مردم منتقل میکرد، یک احساس واقعی بود؛ پس در برخورد با مردم و در رفتارش خلوص کامل داشت.
مجری: من در چند سفری که به سوریه داشتم و با چند تا از دوستان مدافع حرم صحبت کردم، از فرماندهی و جدیت حاج قاسم تعریف میکردند و در عین حال تعریف میکردند که حاج قاسم به شدت روی فرامینی که حضرت آقا به ایشان میدادند، حساس بود. از یک طرف دشمنی با آمریکا محرز بود ولی خب تا یک جایی باید درگیر میشدیم؛ حاج قاسم حواسش به آن هم بود که تا کجا باید درگیر شویم. حاج قاسم در وصیتنامهشان اشاره کرده بودند به امام و حضرت آقا و دو جا به مظلومیت حضرت آقا اشاره کرده بودند. عین عبارتشان این است که میگویند تو را شکرگزارم ـ مخاطبش خداوند متعال است ـ که پس از عبد صالحت خمینی عزیز، مرا در مسیر عبد صالح دیگری که مظلومیتش اعظم است بر صالحیتش قرار دادی؛ یک جای دیگر هم باز اشاره میکند به این مظلومیت. آیا برای شما در مورد این مظلومیت صحبتی کرده بود؟
نرگس سلیمانی: خب بله ایشان قطعاً صحبت کردند.
مجری: کلی بگویید .
نرگس سلیمانی: من فکر کنم اگر بخواهم یک جمله بگویم همان صحبت خود حاج قاسم کفایت میکند که خودش گویای همه چیز است. اینکه خود حاج قاسم هم موضوع را باز نکرده، بصیرتی داشته که در مورد مسائل صحبت نکرده است. به نظر من بیاید برگردیم به محورهایی که در موردش صحبت کردیم.
مجری: در همین حوزه است؛ ببینید حساسیت حاج قاسم به ولایت فقیه زبانزد است. زمانی که امام ولی فقیه بودند با زمانی که حضرت آقا ولی فقیه شدند، هیچ تفاوتی برای حاج قاسم نکرد. در حالیکه شاید بعضی از رفقای حاج قاسم اینطور نبودند. این درست است؟
نرگس سلیمانی: من فکر میکنم که اولاً که باید بدانیم همه ما در معرض امتحان هستیم. من و شما هم که اینجا هستیم در معرض امتحان هستیم. اما اینکه ولایتمداری حاج قاسم در دوران امامت امام راحل با دوران ولایت فقیه حضرت آقا تفاوتش چیست، من برمیگردم به توصیف خودم. خدمت شما عرض کردم که حضرت امام مثل یک دریای صاحب امواج است و حضرت آقا هم به منزله ساحلی هست که این امواج، درون دریا به وجود میآیند و هرچه به ساحل میرسند، این امواج بلند میشوند و رشد میکنند و در ساحل آرام میگیرند. در واقع مراحل ولایت مداری حاج قاسم در حضرت امام شکل گرفت، در دوران حضرت آقا به اوج خود و به آرامش رسید. یعنی میتوانم اینطور توصیف کنم که در ساحل رهبری، حاضر و در نظام مقدس جمهوری اسلامی به آرامش رسید.
مجری: یک نکتهای را میخواهم از شما از منظر فرزند ارشد ایشان بدانم. حاج قاسم هم فرمانده میدان بود و هم یک دیپلمات قوی بود و این را من به نقل از همه دیپلماتهای ارشد کشور شنیدهام که ایشان را یک دیپلمات قوی و یک فرمانده میدان قوی میدانند و از منظر سیاسیون بخواهم بگویم، ایشان در هیچ حزب و گروه سیاسی نبود ولی تنظیم کننده جناحهای مختلف بود. یعنی این وفاقی که الان دارد صحبتش میشود، حاج قاسم به معنای واقعی کلمه «وفاق» را به وجود آورد .
نرگس سلیمانی: شعری هست که میگوید «ما برای وصل کردن آمدیم». حاج قاسم واقعا برای وصل کردن آمده بود. برای نقطه اتصال شدن و در نامه خودش هم خطاب به سیاسیون همین را میگوید که فارغ از نگاه سیاسی و علایق سیاسی، باید در مورد یک مسئله اتفاق نظر داشته باشیم و آن ولایت فقیه است که همان اهداف اصلی انقلاب اسلامی است.
مجری: نباید در اصول اختلاف کنیم .
نرگس سلیمانی: بله دقیقا؛ در اصول اختلاف نکنیم. خب اصول هم مشخص است. لذا حاج قاسم نقطهاش وصل بود؛ هر جا احساس میکرد به کسی اجحافی شده و یا دلی شکسته شده، خودشان پیش قدم میشد. حتی شاید به ایشان ارتباط هم نداشت اما پیشقدم میشد؛ چون ایشان میگفتند اینها بچههای انقلاب و بچههای جنگ هستند و سعی میکردند دل اشخاص را به دست بیاروند و دلها را به هم نزدیک کنند. ایشان سعی میکرد روابط انسانها را با هم درست کند و واقعا حاج قاسم اگرچه آدم سیاسی نبود اما واقعا سیاستمدار بود.
حاج قاسم فارغ از مسائل، سیاسی کاری نمیکرد اما سیاست را میشناخت؛ و حقیقت رفتارش حقیقت وصل بود؛ همین بحثی که شما میکنید به اسم وفاق، واقعا همینطور است؛ ایشان بین عزیزانی که بنا به هر دلیلی به هر صورت درگیر امتحانی شدند یا در حقشان کم لطفی شده بود، نقطه اتصال میشد و سعی میکرد از دلشان در بیاورد و با آنها ارتباط میگرفت.
خیلی هم به ایشان ایراد میگرفتند. اینطور نبود که اگر کاری انجام میداد مورد شماتت برخی قرار نگیرد؛ اما معتقد بود هر کس که برای این نظام و برای انقلاب و برای این کشور کاری انجام بدهد، من دست او را میبوسم؛ حتی من خاطرم هست یک نفر تعریف میکرد که یک خانم بازیگر که الان خارج از ایران زندگی میکند، پیغام داده بود که من آقای سلیمانی را به عنوان یک قهرمان ملی دوست دارم؛ حالا به هر دلیلی....
مجری: در زمان حیات؟
نرگس سلیمانی: بله به ایشان اطلاع داده بودند. ایشان گفته بود که با او تماس بگیرید من صحبت میکنم با این خانم و به ایشان اینطور گفته بودند که مادر هر جا که هستید پرچم کشورت را بالا نگه دار و برای وطنت تلاش کن. نگاه حاج قاسم این بود هر کس برای این کشور و برای این نظام و برای این مملکت، هر قدمی که برمیدارد، دستش را باید بوسید و این نگاه، نگاه ارزشمندی است.
مجری: ظاهرا فقط صحبت نبوده؛ یک مشکلی هم داشته داشتند که حاج قاسم مشکل را حل میکند .
نرگس سلیمانی: جزئیاتش را نمیدانم.
مجری: چون پدراین خانم با اینکه افکار و نظراتش مشخص است از آن روز به بعد میگوید که من تنها کسی را که در نظام جمهوری اسلامی به شدت قبول دارم، حاج قاسم است و برای تشییع آمده بودند و مطلب گفتند و هنوز هم میگویند که حاج قاسم این مشکل را حل کرد .
نرگس سلیمانی: حاج قاسم سرباز بود؛ حاج قاسم سرباز ولایت بود. سرباز صفر ولایت بود.
مجری: در اینکه شکی نیست و همین را به ما هم یاد داد، ولی این اثرگذاری حاج قاسم اتفاقاً به عنوان همان سرباز ولایت، کار جذب حداکثری را انجام میداد؛ کاری که خیلیها انجام نمیدهند ...
نرگس سلیمانی: واقعا همین است. اینکه حاج قاسم میگوید جامعه ما همینها هستند، یعنی ما باید جامعه خودمان را جذب کنیم. ما باید برای فرزندانمان که به لحاظ زمانی با انقلاب و آرمانهای ما حالا فاصلهای دارند، باید کاری انجام بدهیم و آنها را جذب کنیم و اساسمان باید بر جذب اشخاص باشد نه خدایی نکرده بر دفع.
مجری: یعنی همان چیزی که حضرت آقا میفرمایند، یعنی جذب حداکثری و دفع حداقلی. ولی متأسفانه برخیها الان برعکس این عمل میکنند یعنی دفع حداکثری دارند و جذب حداقلی. این واقعاً دل آدم را میسوزاند؛ آن هم به اسم حزباللهیگری. قبول دارید؟
نرگس سلیمانی: ما باید کار را ریشهای و درست انجام بدهیم. ما باید کار را با همان نگاه جذب انجام بدهیم. واقعا باید سرباز بود و پشت ولی فقیه بود؛ یعنی نباید جلوتر از ولی فقیه رفتار کنیم. باید پرچم را نگاه کنیم و ببینیم امروز پرچم ولی فقیه کجا را نشان میدهد و ما به همان سمت باید برویم. واقعاً حاج قاسم سرباز ولایت بود و کاری که انجام میداد را سعی میکرد بر اساس منافع کشور و منافع ملت و جامعه باشد. او در این راه خیلی خوب تلاش میکرد؛ کما اینکه در بدرقهای هم که انجام شد، همه مردم از همه اقشار جامعه حضور داشتند و واقعاً ایشان را دوست داشتند.
مجری: به عنوان فرزند ارشد ایشان فکر میکردید چنین جماعتی و با چنین شکوهی برای بدرقه ایشان بیاید؟
نرگس سلیمانی: راستش را بخواهید تصور میکردیم اما نه با این عظمت؛ اما گاهی که با ایشان سفر میرفتیم مثلاً قسمت میشد مشهد میرفتیم، فرصت پیش میآمد در صحن پیش میآمد که مثلا نشسته بودیم بعد متوجه میشدیم که یک جایی خیلی شلوغ میشود و مردم هجمه میکنند. بعد که میپرسیدیم چی شده میگفتند که بابا داشته رد میشده که مردم متوجه حضور ایشان شدند.
مجری: فاصله داشتید از ایشان؟
نرگس سلیمانی: بله ما کار خودمان را انجام میدادیم و ایشانم کار خودشان را. بعد میدیدیم واقعاً یک نقطه از حرم بسیار شلوغ شده و سر و صدا و همهمهای درست شده چون واقعاً ایشان را دوست داشتند. این هم یک امتحان الهی است؛ گاهی اشخاص با این محبتها دچار سردرگمی میشوند اما حاج قاسم وقتی این محبتها را میدید، شرمنده و خجالت زده میشد. من این را به چشم دیدم. یک روز حضرت آقا مراسمی در حسینیهشان داشتند و مراسم عمومی بود. من از تلویزیون مراسم را میدیدم. ایشان تشریف آوردند و شهید سلیمانی هم نشستند خدمت حضرت آقا؛ ناگهان از بین جمعیت شعار دادند که مالک اشتر علی، حاج قاسم سلیمانی؛ من داشتم تلویزیون نگاه میکردم. در یک لحظه که دوربین ایشان را نشان داد من احساس کردم پدرم مثل یک کودک خجالتزدهایست که دارد تنبیه میشود؛ نه به دلیل صحبت آن عزیزان که او افتخارش، سربازی ولایت بود بلکه برای نهیبی بود که به نفسش میزد که حواست باشد که درگیر این القاب و الفاظ نشوی. من چون ایشان را میشناختم آن لحظه این احساس را با همه وجودم درک کردم که چقدر در خودش فرو رفت.
خاطرم هست زمانی که ایشان مدال ذوالفقار که عالیترین نشان نظامی هست، را دریافت کردند، ما همه خوشحال بودیم و هر کدام یک جعبه شیرینی و گل یا چیزی گرفته بودیم و شب آمدیم خدمت ایشان. ایشان دیرتر از ما رسید. ما با خوشحالی آمدیم جلو، اما ایشان به جای لبخند به ما اخم کرد؛ یعنی به ما خیلی جدی و محکم گفت که چه خبر شده؟ نکند فردا با خودتان فکر کنید که چیزی به دست آوردید؟ نکند فردا با خودتان کیف کنید؟ شما هیچ کس نیستید. همه اینا لطف خداست. خدا به هر کس بخواهد عزت میدهد و از هر کس هم بخواهد، میگیرد.
گاهی اوقات که مثلاً فراغتی برای ایشان پیش آمد و میماندند بیقرار میشدند؛ پشت میزنشینی ایشان را بیقرار میکرد و خودشان را به دیدار خانواده شهدا میرساندند تا نفسشان را در دست داشته باشند واخلاصشان را کنترل کنند. فردی در این سطح از مقام و منصب و محبوبیت، احتمال لغزش و امتحان بسیار دارد. زمانی که احساس خطر میکرد، اولین کاری که میکرد به دیدن خانواده شهدا میرفت.
مجری: در یکی از این برنامهها فکر میکنم حاج آقای سعادت بودند که تعریف میکردند یک جانباز عزیزی از نیروهای ایشان در اصفهان، قطع نخاعی بودند و حاج قاسم هر دو ماه یا هر ماه به دیدار ایشان میرفتند. خانم ایشان را میفرستادند میرفتند و حاج قاسم ایشان را حمام میکردند و حتی غذا برای ایشان درست میکردند .
نرگس سلیمانی: بله همینطور است؛ من خاطرم هست که این دو عزیز که تشریف آورده بودند منزل ما، خب پدر من 12 تا ترکش در کمرش داشت و این ترکشها هر از گاهی ایشان را اذیت میکرد و کمردرد میگرفت.
مجری: پادرد ایشان هم بابت همین بود؟
نرگس سلیمانی: پادرد به دلیل شیمیایی بود. من یادم هست این برادر عزیزمان که تشریف آورده بودند، بابا دوید پایین خودش ویلچر را بلند کند و ایشان را بالا بیاورد. بعد برای اینکه ایشان اذیت نشود، چون ایشان اجازه نمیداد بابا بغلش کند، بابا یک فضایی را آماده میکرد یک فرشی چیزی میانداخت و کنار او مینشست و در خدمتش بود. ما این چیزها را به چشم دیدیم. عشق و علاقه که ایشان نسبت به خانواده شهدا و مادران شهدا داشتند، نقطه اتصال ایشان و زمینه رهایی ایشان از فضای مادی بود. این مسأله خیلی ارزش داشت.
مجری: خانم سلیمانی یکی از دوستان من که از مجریان شهیر هستند به من میگفت ما بعد از حاج قاسم در عرصه بینالملل، خلأ ایشان را واقعاً حس کردیم و در عرصه سیاست داخلی هم دچار خلأ شدیم. یعنی به معنای واقعی افرادی مانند حاج قاسم که این نقطه اتصال باشند و این دلسوزی را داشته باشند، نمیخواهم بگویم نیستند، حتما هستند ولی با اثرگذاری حاج قاسم و با درایت حاج قاسم، کمتر داریم. چیزی که در این پنج سال میبینیم .
نرگس سلیمانی: این لطف خدا بود اما ببینید من فکر میکنم خداوند هر کسی را که بخواهد، عزیز میکند و عزت را هم خدا به حاج قاسم داده بود. شما اگر نگاه کنید در خیلی از مراسمها ایشان صف اول نبود و بین جمعیت مینشست. اما معمولاً تصویر ایشان را نشان میدادند. من فکر میکنم برای همه است. این لطفی است که خدا داشته و خداوند هر کسی را بخواهد عزیز میکند. البته بنا به رفتار و بنا به منش خود آن فرد؛ این لطفی بوده که خداوند به ایشان داشته و به هر کس دیگری هم میتواند داشته باشد. در صورت خودسازی اشخاص. ایشان خیلی خودسازی داشت. ایشان در این 40 سال، واقعاً نفسش را پرورش داد و به دست گرفت. بیش از این نمیتوانم چیزی بگویم. به نظرم لطف خدا بود.
مجری: در بحبوحه قصه سوریه و اولین سفری که آقای بشار اسد به ایران داشت، یک اتفاقی پیش آمد که آقای ظریف دلخور شد و تقصیر حاج قاسم هم نبود ولی حاج قاسم زنگ زد به آقای ظریف یا به منزل ایشان رفت تا مثلاً از دل آقای ظریف در بیاورد. با اینکه حاج قاسم نقشی نداشت و در این مسائل خیلی حساس بود .
نرگس سلیمانی: همانطور که عرض کردم، ایشان هر وقت احساس میکرد دلخوری برای کسی پیش آمده، حتماً بدون در نظر گرفتن جایگاه و اینها به دیدنش میرفت؛ او را میدید و اگر میتوانست از دلش در میآورد؛ البته من در جریان مسائل این چنینی نیستم و نمیتوانم در موردش صحبت کنم؛ حتما کسانی که در جریان هستند کاملتر میتوانند صحبت کنند اما بر اساس خلق و خوی حاج قاسم میدانم که اصلش بر جذب اشخاص بود. قلبشان خیلی رقیق بود و اجازه نمیداد کسی از ایشان ناراحتی به دل داشته باشد. حتما تلاش میکرد تا مسأله را حل کند.
مجری: در فضای خانواده چه چیزی بیشتر ایشان را خوشحال میکرد؟ از چه چیزهایی ناراحت میشدند؟
نرگس سلیمانی: حضور حاج قاسم در خانواده حضور خیلی کیفی بود، کمّی نبود؛ خب برای با خانواده بودن زمان کم داشتند اما همان قدر که زمان داشتند، همه وجودشان را برای خانواده میگذاشتند. ما از بچگی میدانستیم که ایشان از دروغ خوشش نمیآید و دروغ را نمیپذیرد و این جزء مسائلی بود که ما دقت میکردیم. زمانی که منزل بود سعی میکرد درهمه کارها به مادرم کمک کند یعنی وقتی حضور داشت، سعی بر جبران نبودنهایش میکرد. مثلاً اگر روز جمعهای بود، خودش غذا را تهیه کند.
مجری: یعنی غذا درست میکرد؟
نرگس سلیمانی: بله سعی میکرد غذا درست کند.
مجری: یعنی چی درست میکردند؟
نرگس سلیمانی: شهید سلیمانی همه چیز درست میکرد غیر از خورش. خورش هم اگر وقت میکرد درست میکرد؛ غذا درست کردن را دوست داشت و در کارها کمک میکرد. یکی از مسائلی که ایشان دقت داشت، جایگاه مادر در خانه و جایگاه همسرش بود که این همسر وقتی که ایشان زمان زیادی را در منزل نیستند، هم جایگاه پدر باید داشته باشد و هم جایگاه مادر.
مجری: حاج قاسم هم مانند برخیها که جلوی دیگران عشق را به همسرشان ابراز نمیکردند، بود؟
نرگس سلیمانی: نه پدر من اتفاقاً اصلاً اینطور نبود. خیلی با محبت، فرزندانش را میبوسید و خیلی ابراز محبت میکرد. من خاطرم هست بچه که بودم، خجالت میکشیدم، ولی خیلی دوست داشت که مثلا روی دستش بخوابم. مثلاً صدا میزد که دخترم بیا کنار دست من دراز بکش. حالا شاید خصلت ما بچههای اولی دهه شصتی جنگ این شکلی بود، اما ایشان واقعا دست و دلباز بود.
مجری: با مادر هم همینطور بود؟
نرگس سلیمانی: بله بنا به شرایط شده بود.
مجری: پیش آمده بود که دلخورش بکنید و بعد بخواهید از دلش در بیاروید؟
نرگس سلیمانی: پدر و فرزندی این اقتضا را دارد و گاهی پیش میآید که به دلیل تفاوت نسلها اتفاقی میافتد که دلخور شده باشند.
مجری: چطوری از دلش درمیآوردید؟ قلق ایشان چه بود؟
نرگس سلیمانی: قلق ایشان قریش گریه بود. تحمل نمیکردند. و یک نکتهای که خیلی ایشان دوست داشتند، این بود که میگفتند برای من نامه بنویس. احساست را برای من بنویسیم. ما چمدانهای زیادی از نامه داشتیم برای ایشان مینوشتیم و ایشان اینها را نگه میداشت.
مجری: نظر ایشان در مورد فعالیتهای اجتماعی دختر خانمها و آقا پسرها چه بود؟ آیا مثلاً حریم و حدودی داشت یا نه؟
نرگس سلیمانی: ایشان هرگز ما را از هیچ فعالیتی منع نکردند. اما بنا به اقتضای شرایط شغلی ایشان مشغولیتی که داشتند و اهمیت شغلشان، ما خودمان مراعات میکردیم. هیچ یک از ما مناصب دولتی نداشتیم اما همه ما فعالیتهای اجتماعی خودمان را داشتیم. نکتهای که داشت این بود که چون ایشان به هر صورت، کارش مسأله مهمی بود، درگیریهای ذهنیاش خیلی زیاد بود و احتمال خدایی نکرده سوء استفاده از حضور فرزندانش در مناصب دولتی زیاد بود، ما خودمان سعی میکردیم مسأله را به عنوان حمایت از شغل پدرم و از حریم ایشان رعایت بکنیم و هیچ وقت به دنبال این مسأله در زمان حیات ایشان نبودیم، برای اینکه ایشان آسیبی نبیند و بتواند به راحتی فعالیتشان را انجام بدهد؛ وگرنه ایشان خودشان هیچ وقت ما را منع نکردند.
مجری: خانم سلیمانی از ارتحال امام(ره) و حال و هوای حاج قاسم خاطرهای دارید؟ فکر میکنم شما 6 ساله بودید در زمان رحلت .
نرگس سلیمانی: بله من تقریبا نزدیک هفت سالم بود و سال بعدش قرار بود برای کلاس اول دبستان ثبت نام کنم. خاطرهای که در ذهن من خیلی هم ماند و پدرم هم وقتی در جمع دوستانش مینشست و من هم بودم، این خاطره را تعریف میکرد این بود که حضرت امام که رحلت کردند، تلویزیون تصاویر ابراز احساسات مردم را پخش میکرد؛ من ایشان را از نزدیک دیده بودم و یک تصویری از امام در ذهن من نقش بسته بود و ایشان را جور دیگری دوست داشتم. چون کسی را که میبینیم بهتر متوجه فقدانش میشویم. من خیلی منقلب بودم. ایشان هم برای ماموریتی رفته بودند و با منزل تماس گرفتند. من گوشی را برداشتم و ایشان تا گفتند الو، من گفتم بابا دیدید یتیم شدیم! این را که گفتم ایشان در همان حالت، بغضش ترکید و شروع کرد به گریه کردن و من هم گریه کردم. بعد ایشان خودشان را رساندند و همراه مادرم برای مراسم بدرقه امام به تهران آمدیم و دیگر آن صحنهها و آن ابراز احساسات و امواج خروشان مردم که پروانهوار دور امام میگشتند. آن تصاویری که واقعاً آدم را منقلب میکند.
الان که به آن فکر میکنم احساس میکنم که نفسم حبس میشود؛ واقعاً آن تصاویر و آن همهمه مردم و گرمای آن روز و شلوغیها و ابراز احساسات مردم که واقعاً کنترل نمیشد و هرکس به یک شکلی سعی میکرد ابراز احساساتش را نشان بدهد و خودش را تخلیه کند؛ اینها هنوز در ذهن من مانده است.
مجری: در صحبتهای حاج قاسم هست که میگویند امام با هیچ باطلی سازش نکرد و همه باطلهای درونی را هم ریشه کن کردند و منظورشان آدمهای باطلی بود که بالاخره در جبهه دشمن بودند؛ جای دیگری گفتند امام خط شکن بود؛ اول خودش خون دل خورد و خون داد و بعد فریاد زد و گفت ملت به پاخیزید. یعنی حاج قاسم این فرهنگ را از امام به معنای واقعی آموخت که خودش همیشه جلوتر از مردمش حرکت کند .
نرگس سلیمانی: بله این جزو خصلتهای امام راحل هست که حاج قاسم هم در صحبتهاشان به این موضوع استناد میکنند که ایشان جلوتر از ملتشان در صحنه حضور داشتند و اساساً یک رهبر و یک فرمانده همینطور است. اگر بخواهد کار را به سرانجام برساند، خودش باید اول جلو بیاید و بعد به همراهان و سربازانش بگوید که شما هم بیاید. وقتی خط شکن و جلودار باشی، بدون ترس و با شجاعت هستی که جزء خصلتهای بارز امام بود که در سخنرانیهای متعددی هم شهید سلیمانی به آن اشاره میکند.
این شجاعت چیزی بود که ایشان هم در مکتب امام یاد گرفته و در مکتب حضرت آقا به اوج خودش رسانده بود و اساساً یک مسلمان شیعه حضرت علی (ع) باید همینطور باشد. باید شجاعت داشته باشد. اگر شما جایی صدای مظلومی را شنیدید و به آن صدا پاسخ ندادید، حالا اینکه آن مظلوم مسلمان باشد یا هر دین و آیین دیگری داشته باشد، اصلا موضوعیت ندارد؛ بحث سر مظلومیت است؛ اگر شما صدای مظلومی را شنیده باشید و به آن صدا پاسخ ندهید، آن وقت است که باید در دین شما و در نگاه شما نسبت به اخلاقیات تردید کرد و حاج قاسم جزو شاگردان خوب این مکتب بودند.
مجری: یک نکته دیگری که الان برای مردم خیلی اذیتکننده است، این است که ترامپ دستور ترور حاج قاسم را داد و مردم نسبت به او یک حس بسیار بسیار بدی دارند؛ الان که دوباره ترامپ بر سر کار آمده، شما به این فکر کردید که حالا اگر واقعاً یه مسائلی با معیشت مردم گره خورده باشد؛ چون بالاخره شما الان عضو شورای شهر هستید و اقتصاد مردم را بهتر میبینید؛ فکر میکنید مشکل اقتصاد چقدر با برنامهریزی قابل رفع است و چقدر از آن با مذاکره قابل حل شدن است؟
نرگس سلیمانی: من فکر میکنم این مسائل کلان است. از این بیاییم بیرون و اینطور نگاه کنیم که واقعاً امروز مسأله مردم چه هست؟ من فکر میکنم مهمترین مسأله امروز مردم، بحث اقتصاد و معیشت است که همه ابعاد زندگی آنها را از مسکن و سرپناه گرفته تا اشتغال و سلامت، تا ازدواج و فرزندآوری که دغدغه امروز کشور ما است، دربرگرفته است. این در حالی است که ما کشوری داریم غنی از منابع ارزشمند اما چه اتفاقی میافتد که امروز مردم درگیر مسائل معیشتی هستند؟ ما در کنار دستاوردهای ارزشمندی که داشتیم، اما با برخی از آرمانهای اصلی انقلاب هنوز فاصله داریم که یکی از آنها بحث عدالت در تخصیص و مدیریت منابع و مواهب است. بحث استفاده از اشخاص نُخبه به جای اشخاص نَخبه است؛ اشخاصی که وقتی به آنها ایرادی هم گرفته بشود، سرنخش جای دیگری را به صدا در میآورد و نگران میکند. این عدم نخبهگراییها و سوء مدیریت که متاسفانه در بخشهایی پیش میآید، باعث میشود امروز وضعیت معیشت مردم ما به این شکل بشود.
یا برمیگردم به عدالت در توزیع منابع و مواهب کشور یا مسأله ثروتها. این کشور صاحب ثروتهای زیادی است، اما چرا ما امروز درگیر مسائل انرژی هستیم؟ یکی از مسائلی که باید به آن دقت کنیم، بیرون آمدن از توجه به یکی از انواع انرژی است که میتواند به حل مسئله امروز ما کمک کند. ما مواهب زیادی داریم. ما یک کشوری هستیم که بیشتر جغرافیای آن را بیابان در بر گرفته اما آیا واقعا این بیابانها تهدید است؟ من فکر میکنم اینها خودشان فرصت هستند. فرصتهایی برای اینکه انرژیهای پاک و تجدیدپذیر را به چرخه درمیآورد. پس باید از نگاه تک بعدی به استفاده از انرژیهای فسیلی خارج بشود و مواهبمان بین مردم به عدالت تخصیص پیدا کند. باید نخبگان در جامعه به کار گرفته شوند به جای اشخاص نَخبه. ما نباید از مدیریت جهادی و نگاه جهادی فاصله بگیریم تا انشاءالله بتوانیم مسائل مختلف را حل کنیم.
مجری: حاج قاسم این مسأله را هم به صورت درخشان در کارنامه کاریشان دارند که بعد از شهادتشان بیشتر بیان شد، زمانی که فرمانده شرق کشور بودند و بسیاری از کسانی که ناامنی ایجاد میکردند و حاج قاسم با آنها جلسه گذاشت و فراخواند و به آنها زمین کشاورزی داد که بعدا آنها یک روستا را به نام حاج قاسم کردند؛ یعنی حاج قاسم از همین تهدیدهایی که شما میگویید، فرصت ساخت و این را عملیاتی کرد. به نظر شما الان ما افرادی مثل حاج قاسم داریم که چنین مسیرهایی را ادامه بدهند و به نظر شما فضا چگونه است؟ یا اصلا افرادی مانند حاج قاسم کم هستند و ما ما نمیتوانیم خیلی امیدوار باشیم؟
نرگس سلیمانی: نه اینطور نیست. من فکر میکنم حاج قاسم نمونه اشخاصی است که در این جامعه و در این نظام رشد کردند و خود ساخته شدند. خداوند به ایشان عنایت داشت و محبوبیت خاصی نسبت به ایشان عطا کرد ولی من معتقدم که هستند کسان دیگری که بتوانند به مسائل، به همان شکل نگاه کنند و تربیت شدههای همین مکتب هم هستند. هر کس به شکل خودش میتواند موثر و موفق باشد. حاج قاسم به روش خودش اثرگذار بود.
در جنوب شرق کشور ایشان فعالیت زیادی کردند. شما هم به آن اشاره کردید. ایشان فعالیتهای اجتماعی هم انجام دادند. ممکن است بحث، بحث مقابله با تروریست و بحث امنیت و مقابله با اشرار جنوب شرق بوده باشد اما ایشان هیچ کاری را بدون در نظر گرفتن شرایط منطقه انجام نمیداد.
مثلاً ایشان معتقد بود چرا در یک جامعهای این اتفاق میافتد؟ چرا اشرار در یک بخش از کشور بیشتر میتوانند به وجود بیایند و رشد کنند؟ یکی از دلایلی که ایشان معتقد بود، وجود فقر است. ایشان معتقد بود که باید بحث زندگی و معیشت مردم را اصلاح کند و کمک کند به این موضوع و برای همین هر وقت آنجا عملیاتی انجام میداد، یکی از چیزهایی که بررسی میکرد، این بود که مردم آنجا چه نیازهایی دارند. این مردم معمولا مسائلشان مناطق روستایی و عشایری بود. اگر مشکل آب داشتند، کمک میکرد که حل شود؛ اگر بحث زمین داشتند، کمکشان میکرد؛ لذا اینطور نگاه میکرد که باید ریشهای به مسائل نگاه کرد و حل کرد. اینطوری هم عمل میکردند.
من خاطرم هست زمانی که مادربزرگم، مادر ایشان فوت کرده بودند، در جلسه مراسم ایشان، دیدم خارج از مهمانها کسانی آمدند که لباسهای محلی متفاوتی دارند و با زبان و گویش دیگری صحبت میکنند. وقتی که سوال کردیم که اینا چه کسانی هستند، گفتند عشایر آن قبایلی هستند که حاج قاسم به آنها کمک کرده و مشکل زندگی و معیشتشان را حل کرده بود و آن محل را از اشرار پاک کرده و امنیتشان را برگردانده بود. این نشان میداد که اگر کاری را ریشهای انجام بدهیم چقدر میتواند در زندگی مردم اثرگذار باشد.
مجری: خانم سلیمانی تعابیر حاج قاسم قطعاً در این مقطع که یک مقدار با فراز و فرود بهخصوص در مسائل منطقه مواجه هستیم، شاید برای مردم جالب باشد. حتما تعبیرشان از شکست و پیروزی را شنیدید و اینکه وقتی با چالشهایی مواجه میشدند، چگونه تصمیم میگرفتند و چگونه با آن برخورد میکردند؟
نرگس سلیمانی: شخصیت حاج قاسم تکلیف محور بود و توکل زیادی هم داشتند. واقعا انسان متوکلی بودند. معتقد بودند آنچه که پیش بیاید خیر است. یک جمله مشهور داشتند که میگفتند «یقیناً کلهم خیر» هرچه که پیش بیاید خیر است. درگیر شکست و پیروزی نبودند و از شکستها ناامید نمیشد. از شکستها پلی برای پیروزی میساختند و نگاهشان واقعاً نگاه تکلیف محوری بود. نگاهشان این بود که اگر تکلیفی به ایشان محول شده، به چه شکل بتوانند به خوبی انجامش بدهند و خودشان را وقف آن تکلیف میکردند. من فکر میکنم این جز خصوصیات بارز شخصیت حاج قاسم بود.
مجری: بعد از این 5 سال، جدای از اینکه همه مردم ما از شهادت سیدحسن نصرالله و شهدای مقاومت و آقای سید هاشم صفیالدین ناراحت شدند، خانواده شما به دلیل ارتباط خانوادگی که با شهید صفیالدین داشتید، به خصوص زینب خانم، یک بار دیگر امتحان سخت دیگری را پشت سر گذاشتید و قطعاً خود شما هم همینطور. آیا دوباره خاطره فقدان حاج قاسم برای شما تکرار شد؟
نرگس سلیمانی: بله در هر کدام از شهادت این عزیزانی که به نوعی آنها را دیده بودیم و ارتباط داشتیم، حالا چه شهید بزرگوار شهید سید رضی و چه دوستان دیگر، سید که جای خود را داشت و شهید صفیالدین هم همینطور، واقعا آن احساس فقدان و غم دوباره برمیگشت؛ فکر میکنم در مورد این موضوع زینب خانم بهتر میتواند توضیح بدهد چون به هر صورت ایشان ارتباط عاطفی خیلی بیشتری داشت؛ حداقل با شهید صفیالدین.
مجری: حاج قاسم علاوه بر اینکه یک شخصیت نظامی، شخصیت سیاسی و یک دیپلمات بود ولی نسبت به مسائل فرهنگی هم اصلاً غریبه نبود و حتی یک جاهایی تیزبینانه عمل میکرد. همانطور که از خاطره دوران کودکی و برخورد با آن بازیگرها گفتید. دغدغههای فرهنگی ایشان چه بود؟
نرگس سلیمانی: ایشان وقت اندکی داشتند اما واقعا وقتی یک برنامه یا فیلمی به ویژه در مورد دفاع مقدس تولید میشد چون نظرشان این بود که در مورد دفاع مقدس واقعا کارهای ویژهای انجام شده و جا دارد که بیشتر انجام شود و هر وقت یک فیلم، یک سریال یا مستندی در مورد مسائل انقلاب و دفاع مقدس تولید میشد، خیلی علاقهمند بود و تا جایی که میشد پیگیری میکرد. فکر میکنم فیلم پیامبر بود که من خاطرم هست به لوکیشن فیلم هم رفتیم و در اکرانهایی که دعوت که میکردند، حتما شرکت میکرد.
فرهنگ برای ایشان حوزه بسیار مهمی بود به لحاظ اینکه فرهنگ با روح جامعه ما آمیخته است و ما اگر بخواهیم کاری را عمیق در جامعه انجام بدهیم و اگر بخواهیم مردم را با ارزشها و باورهایمان آشنا کنیم، کار فرهنگی قوی بهترین وسیله برای انجام آن است. چه در مسائل روز مثل حجاب که قطعاً کار فرهنگی قوی میتواند بسیار اثرگذار باشد و چه مسائل مختلف دیگری که تبیین مکتب بزرگان و تبیین مکتب حضرت امام هست، حضرت آقا، شهدای والامقام ما و خود شهید سلیمانی، قطعاً مسائل فرهنگی میتواند اثرگذار باشد.
مجری: شما بعضا اشاره کردید که فرصت حاج قاسم در خانواده کم ولی با کیفیت بود. آیا شده بود که در خانه با پدر در مورد حجاب صحبت کنید؟
نرگس سلیمانی: حاج قاسم معمولاً همه چیز را عملی نشان میداد. مثلاً در سفرهایی که با هم بودیم، در هواپیما رفتار ایشان با خانمهایی که با ایشان سلام و علیک میکردند، نوع برخورد ایشان نشاندهنده نگاه و مکتب ایشان بود. همانی که آموزش میداد را ما در عمل میدیدیم. ایشان خیلی عملگرا بود. مسائل را نیاز نبود که ایشان توصیه کنند؛ چون اینها را با نوع برخوردشان آموزش میدادند.
مجری: مثلاً خانمهایی که احتمالاً کم حجاب بودند، نوع برخوردشان تفاوت نداشت؟
نرگس سلیمانی: با اینها هم با همان احترام و محبت صحبت میکردند و این محبت را در عمل نشان میدادند.
مجری: در خانه از به هم ریختن وضعیت حجاب صحبت نشده بود و اینکه باید چه بکنیم؟
نرگس سلیمانی: زمان ما در خانه خیلی اندک بود. زمانی که با هم بودیم مباحثمان، مباحث عاطفی داخلی بود و خیلی کم پیش میآمد که در مورد مسائل بیرون صحبت بکنیم. ایشان هم در رفتارش به ما آموزش میدادند؛ یعنی خلأ آموزشی وجود نداشت و نیاز به گفتگو نبود. ما در رفتار ایشان یاد میگرفتیم. گاهی وقتها یک سری مسائل را باید به آدمها بگویید اما گاهی وقتها با رفتار خودتان آن را آموزش میدهید؛ مردمداری، در نگاه و در رفتارشان دیده میشد و ما میدیدیم و زیاد هم با آن روبرو میشدیم بنابراین به گفت و گو احتیاج نبود.
مجری: نکته آخری که میخواستم از محضر شما بپرسم این است که به عنوان فرزند ارشد حاج قاسم فکر میکنید در این 45 سال ما چقدر در مسیر مکتب امام، شهدا و رهبری حرکت کردیم ؟ آیا درست حرکت کردیم یا یک جاهایی خدایی نکرده از مسیر خارج شدیم و فاصله گرفتیم؟ تعبیر خودتان را میخواهم بدانم .
نرگس سلیمانی: من کلمه فاصله گرفتن و دور شدن را به کار نمیبرم. انقلاب ما از زمان حیاتش مانند همه نظامهای سیاسی دیگر، فراز و فرودهای مختلفی را تجربه کرده است؛ نه هر فرازی به منزله موفقیت کامل هست و نه هر فرودی خدایی نکرده به منزله شکست است. ما بعد از انقلاب 8 سال جنگ تحمیلی و دفاع مقدس را داشتیم. بعد از آن سختترین و شدیدترین تحریمها را داشتیم. به هر حال یک نکته را حضرت آقا در بیانیه گام دوم میفرمایند که آفت جامعه اسلامی تحجر و دور شدن از اهداف و اصول است. هر وقت اگر ما خدایی نکرده از اصولمان کمی فاصله بگیریم، دچار آفت میشویم. اگر ما از اصل مدیریت و کار جهادی فاصله بگیریم، دچار آفت میشویم. اگر ما از اصولمان فاصله بگیریم دچار آفت میشویم و من فکر میکنم که علاوه با اینکه ما دستاوردهای زیادی داشتیم در طول انقلاب، اما هنوز برای رسیدن به افقی که حضرت امام در انقلاب در نظر داشت، راه داریم که انشاءالله بتوانیم با حل مسائل و مشکلات به آن دست پیدا بکنیم.
مجری: حاج قاسم برای دو شهید به شدت ناراحت شدند و بی تابی میکردند. یکی شهید احمد کاظمی که خیلی با هم رفیق بودند و یکی هم شهید عماد مغنیه. درست است؟
نرگس سلیمانی: بله شهید کاظمی ارتباط عاطفی خیلی قوی با حاج قاسم داشتند. مانند دوتا برادر و دو دوست نزدیکتر از برادر بودند. ما خیلی خاطرات مشترکی با هم داریم و خیلی سفرها را معمولاً ایشان تنها انجام نمیداد و اگر جایی میخواستیم برویم و مسافرتی پیش میآمد، حتما خانواده شهید کاظمی هم بودند و دوستان دیگری که میآمدند. ارتباط خیلی نزدیکی داشتیم و همسایه دیوار به دیوار بودیم. حاج قاسم صدای عطسه خیلی بلندی داشت و وقتی عطسه میزد، یک وقتهایی شهید کاظمی -خدا رحمتش کند- اگر در حیاط نشسته بود، «عافیت» را از توی حیاط میگفت! خیلی ارتباط عاطفی نزدیکی داشتند و واقعا بعد از شهادت ایشان خیلی غصهدار شدند.
مجری: شب شهادت شهید کاظمی را خاطرتان هست؟
نرگس سلیمانی: بله چون دخترم کوچک بود، خاطرم هست وقتی ایشان شهید شد، ما به منزل پدرم آمدیم و من بابا را واقعا خیلی بیقرار دیدم. شاید در مورد برادر تنی خودش هم اینقدر بیقراری نمیکرد که در مورد شهید کاظمی آنقدر بیقرار بود. به هر حال اینها در دوران دفاع مقدس با هم حشر و نشری داشتند و خاطراتی داشتند که در آن خاطرات ساخته شده بودند. شهید کاظمی، شخصیت به خصوص و منحصر به فرد خودش را داشت و پاک و مخلص بود. ایشان خیلی وابستگی زیادی به شهید کاظمی داشت. خدا رحمت کند شهید کاظمی را؛ فرزندان ایشان را هم مثل فرزندان برادرش واقعاً دوست داشت.
مجری: شهید مغنیه چطور؟ شهید مغنیه هم همینطور بود؟
نرگس سلیمانی: شهید مغنیه هم جای خودش را داشت. در واقع همه این شهدا برای حاج قاسم بخشی از وجودش بودند. ما یک قاب عکسی را در منزلمان داریم که از زمانی که من خاطرم هست، در منزل ما بود. در این قاب عکس فرماندهان شهید لشکر چریکی ثارالله بودند و بعد کم کم دوستان دیگری از شهدا به جمع عکسهای این قاب اضافه شد. این قاب همیشه در مرکز منزل ما بود. ما بنا به شغل پدرم زیاد جابجا شدیم، اما این قاب همیشه همراه ما بود. من میتوانم به جرأت بگویم که هریکی از این شهدا بخشی از وجود ایشان را تشکیل دادند.
من چند وقت پیش داشتم نوشتههای مجموعهای از خاطراتی که ایشان نوارش را پر کرده بود و یکی از دوستان به تحریر درآورده بود را مطالعه میکردم. چیز جالبی که دیدم این بود که خلق و خوی حاج قاسم و شخصیت حاج قاسم و آنچه که از حاج قاسم، حاج قاسم ساخت، ذره ذره در دوستانی که در کنار او شهید شدند دیده میشود. یعنی او از هر یک از اینها یک تکه را در خودش جا داده بود. فکر میکنم حاج قاسم یک لحاف چهل تکه بود؛ چهل تکهای از همه دوستان شهیدش. چیزی که ایشان را حاج قاسم کرد، جمع همه این شهدایی بود که کنار او به شهادت رسیدند و او از آنها آموخته بود.
مجری: رحمتالله علیه. خوش به سعادتتان که فرزند چنین پدری بودید و ایشان را درک کردید. خیلیها به شما و برادران و خواهرانتان غبطه میخورند. در خانواده بین نوهها کدام نوه را بیشتر دوست داشتند .
نرگس سلیمانی: حاج قاسم نوههاشان را خیلی دوست داشتند. من چون فرزند اول ایشان بودم، به تبع نوه بزرگ و نوه کوچکشان بچههای من بودند. دختر من در زمان شهادت پدرم 14ـ 15 ساله بود و ارتباط عاطفی خیلی نزدیکی با ایشان داشت و مثل خود ایشان علاقهمند بود به نوشتن.
من خاطرم هست هر وقت که ما میآمدیم و ایشان هم بودند، دفتر انشایش را با خودش میآورد و نوشتههایش را میخواند. بعد با یک لذت خاصی که انگار مثلاً بهترین نویسنده دنیا این را نوشته باشد، آن را بلند میخواند و میگفت به به چقدر زیبا نوشته. خیلی ارتباط خوب و ارتباط عاطفی خیلی قوی با همه بچهها و همه نوهها داشتند.
یک نکتهای که درباره حاج قاسم بود، ایشان قبل از شهادتشان، تمام چیزهایی که ایشان را به دنیا متصل میکرد را دور کردند. من خاطرم هست روزهای آخری که ایشان در سفر بودند و قبل از شهادتشان، ایشان هر وقت تماس میگرفتند، حال بچهها و نوهها را حتماً میپرسیدند اما در آن روزهای آخر دیگر در مورد بچهها صحبت نمیکردند و هرچند ما سعی میکردیم تعریف کنیم که بچهها دارند چکار میکنند، میدیدیم که ایشان دائماً ذکر میگویند و لا اله الا الله و الله اکبر میگفتند. انگار نمیخواست خدایی نکرده به نظر خودش در آن لحظه که باید اینجا باشد، احساس کند که ای کاش من جای دیگری بودم و این واقعاً خیلی کار سختی است.
اینکه آدم در حالی قرار بگیرد که تصمیم بگیرد واقعا همه آنچه را که دارد برای هدفی که هدف والایی است و آن، هدف انسانیت است و ارزش آن هدف، شرف و آزادگی انسانها است، پشت سر بگذارد. من فکر میکنم که ایشان در مکتب انقلاب خوب تربیت شده بود.
مجری: خانم سلیمانی من روز تشییع شهید بزرگوار شهید سلیمانی کرمان بودم؛ یعنی در تشییع کرمان هم حضور داشتم. یعنی قبل از اینکه آن حادثه اتفاق بیفتد، مردم و تمام افرادی که اجرای مراسم را به دست داشتند، آنقدر عشق به حاج قاسم داشتند که اصلا در حال خودشان نبودند و کاملا مشخص بود که با آن حجم جمعیت ممکن است اتفاقی بیفتد و افتاد. درست است که خاطره تلخی بود ولی بیش از همه برای من در ذهنم اینطور نقش بست که این مرد جدا از مردم ایران، مردم کرمان اینقدر ایشان را دوست داشتند .
نرگس سلیمانی: وقتی ما آمدیم، خب ما در حال و هوای خودمان بودیم اما وقتی که رسیدیم به گلزار شهدا، مردم در کوهها اتراق کرده بودند و کرمان که جای خودش، از همه جا آمده بودند؛ جوری که کرمان دیگر اصلا ظرفیت جمعیت را نداشت. ما وقتی مردم را در کوهها میدیدیم که ایستادند و در کوههای صاحبالزمان جمع شدند و کرمان مملو از مردم است، مردمی که برای بدرقه آخر آمدند، واقعاً یک لحظه از حال خودمان خارج میشدیم و واقعا متحیر میشدیم که چطور میتواند یک انسان، آنقدر خودش را بسازد و در دلهای مردمش محبوب شود و آنقدر در رفتار و منش اخلاص داشته باشد که مردم را از اقصی نقاط کشور جذب خودش کند و مردم اینطور در سرمای دی ماه و در سرمای کویر در کوهها منتظر بمانند تا آخرین وداع خودشان را با حاج قاسم انجام بدهند. این برای ما هم واقعاً افتخار است و البته دین بزرگی به گردن ما است که انشاءالله بتوانیم اگر در جایی هستیم و میخواهیم کاری انجام بدهیم، به درستی و به خوبی و همانطور که لیاقت محبت این مردم است، انجام دهیم.
مجری: من از منظر خودم میگویم برای همه مسئولان کشور که اگر چنین رابطهای با مردم برقرار کردند، عاقبتش این است؛ یعنی شیرینتر از این که نمیتواند برای آدم باشد. حالا اجر اخروی آن که قطعاً خداوند متعال در نظر خواهد داشت و نظر میکند و در دنیا نیز چنین بدرقه عظیمی اتفاق خواهد افتاد. پارسال هم حادثه تلخی در سالگرد شهادت حاج قاسم رخ داد و واقعا حادثه تروریستی که در نهایت ددمنشی صورت گرفت ولی آن هم نشان داد که دشمن از شهید سلیمانی و از زائر شهید سلیمانی چقدر میترسد و از مردمی که به دیدن او آمدند چقدر میترسد .
سوال آخر اینکه به عنوان دختر ارشد حاج قاسم سلیمانی، فکر میکنید در این شرایطی که الان هستیم اگر حاج قاسم بود، مهمترین توصیهاش به مردم و کل مسئولان کشور چه بود؟
نرگس سلیمانی: من فکر میکنم امروز مهمترین دغدغه حاج قاسم وحدت در جامعه بود. چه جامعه اسلامی و چه جامعه امروز خودمان در کشور. حول ارزشها و باورها و حول محور ولایت فقیه، چیزی که توصیه میکردند و در وصیتنامه خودشان به مردم عزیزمان به نظرم این مهمترین دغدغه ایشان هست.
ما امروز درگیر غم لبنان و فلسطین هستیم چرا امروز این اتفاقها در حوزه مقاومت افتاده است؛ همه اینها ناشی از این است که مهمترین نیاز امروز جامعه اسلامی و نیاز کشور ما، «وحدت» است. باید برای وحدت در جامعه تلاش کرد. هر تلاشی که باید صورت بگیرد، نباید دریغ کرد.
مجری: خیلی سپاسگزارم. خیلی ممنون که وقت گذاشتید. برای شما آرزوی توفیق میکنم. به مادر بزرگوار و خانواده بزرگوار سلام برسانید. همه شما برای مردم ایران بسیار بسیار ارزشمند و عزیز هستید. خانم سلیمانی از تجربه شورای شهر راضی هستید؟
نرگس سلیمانی: آنچه که من میدانستم به هر صورت بیرون و درون گود هست. الان آنچه که دریافتم این است که چطور میشود با وجود همه قوانین و مقرراتی که داریم اما هنوز دچار درگیری و اختلالاتی هستیم.
مجری: میگویند شما مانند حاج قاسم صریح هم هستید... یعنی به رفاقت و اینها نگاه نمیکنید .
نرگس سلیمانی: من نمیخواهم وارد این مسئله بشوم اما در جایگاه نماینده، وظیفهای به گردن ما گذاشته شده که باید حق مردم را مطالبه کنیم و در مورد آن بی پرده صحبت کنیم. من سعی خودم را میکنم که بی پرده صحبت کنم.
مجری: به شما گلایه هم میکنند؟
نرجس سلیمانی: کم و زیاد...
مجری: سپاسگزارم خیلی لطف کردید. خیلی ممنون از شما مردم شریف ایران که با ما همراه بودید .